وبلاگ فرهنگی مرکز آموزشی گروه انتخاب

وبلاگ فرهنگی معاونت فرهنگی-دانشجویی مرکز آموزش علمی کاربردی گروه انتخاب

وبلاگ فرهنگی مرکز آموزشی گروه انتخاب

وبلاگ فرهنگی معاونت فرهنگی-دانشجویی مرکز آموزش علمی کاربردی گروه انتخاب

شک های شیطانی چیست؟!

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۸ ب.ظ

شک های شیطانی چیست؟!

شک های شیطانی

«دین» از بزرگ ترین نعمات الهی است و به فرموده ی امام سجاد (علیه السلام) راه احسان خداست که انسان را به سوی رستگاری و احسان در راه الهی می کشاند و عاقبت سعادتمندی را برای صاحبش فراهم می نماید. از جمله درخواست ها و تلاش های ما باید در جهت حفظ دین باشد که برای این امر در خود دین و شریعت الهی دستورالعمل هایی وجود دارد!

دوری از الحاد در دین

الحاد در دین یعنی آنچه را خداوند متعال در این دنیا ایجاد نموده به غیر خدا نسبت دهیم. مثلاً شفای مریض را به طبیب یا دارو نسبت دهیم در حالی که آفرینش دارد و ایجاد خواص آن و رابطه ی آن با بهبود یافتن بیمار فقط از آن خداست و هیچ کس در این رابطه ها شریک او نیست. پس انسان باید بداند که از جمله راه های حفظ دین حفظ اعتقاد به توحید و ارکان آن در درون خویش است که نبایستی با الحاد و شرک آلوده گردد!


دعا و طلب از خدا!

امام سجاد (علیه السلام) در فرازی از دعای استقبال از ماه مبارک رمضان به پروردگار متعال عرضه می دارند: اللهم صلی علی محمد واله و جنّبنا الالحاد فی توحیدک؛ خدایا بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه واله وسلم) درود فرست و ما را از اعراض و سستی در توحید خود باز دار؛ بنابراین برای حفظ نعمت دین بایستی از خود خداوند متعال درخواست نمود که ما را از آسیب های دینی مصون دارد که مهم ترین آن ها همانا الحاد در دین است!

از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل است که فرمودند، هر کس خود را در شکش فرو گذارد و در آن توقف نماید هر آنچه داشته است از دست می دهد

دوری از شک های ناپسند

از دیگر مواردی که سبب می شود دین آدمی ، این نعمت عظیم الهی تباه گردد، شک است. البته شک انواع دارد. شکی که پرورنده ی فکر و تحقیق باشد بسیار زیبا و قابل احترام است و سبب تحکیم اعتقادات دینی خواهد شد. امّا شکی که به دور از مبانی عقلی و فکری باشد و انسان را به انحراف بکشاند سبب تباهی دین و دنیا می شود. همچنین شکی که در ابتدا صحیح و منطقی به نظر می رسد ولی صاحب آن خود را در آن شک وا می گذارد و کوششی برای خروج از آن شک نمی نماید که سرانجام سبب تردید در امر دینی شده و صاحب خود را از دین رویگران می نماید!
از این رو امام سجاد (علیه السلام) به پروردگار متعال عرضه می دارند: «و جنّبنا ... التقصیر فی تمجیدک و الشکّ فی دینک والعمی عن سبیلک و الاغفال لحرمتک و الا نخداع لعدوّک الشیطان الرجیم؛ خدایا ما را از کوتاهی در بزرگداشت تو و شک و تردید در دین و کوری در راه و غفلت از تعظیم حرمت خود و گول خوردن از شیطان رجیم باز دار.


شک داشتن به همسر
شک های شیطانی

در واقع شک هایی که انسان را از خداوند دور می نمایند خدعه و نیرنگ های شیطانی هستند که کوری و غفلت را برای انسان بر جای می گذارند. از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل است که فرمودند، هر کس خود را در شکش فرو گذارد و در آن توقف نماید هر آنچه داشته است از دست می دهد.
این مطلب اهمیت کوشش برای خروج از شک را نشان می دهد که انسان بکوشد با توکل به خدا و توسل به بزرگان دینی و به کار بردن مبانی عقل و یقین خود را از شک برهاند.


شک دالان است!

بنابراین از اصل شک کردن نباید ترسید. چرا که شک مقدمه ی یقین است. در شرح حال بسیاری از بزرگان دینی چنین شک های مقدسی را می توان دید. از جمله جندب که از یاران امیرالمومنین (علیه السلام) بود که در برهه ای از حیات خویش دچار شک و تردید در دین شد امّا با توکل و استعانت از نماز و نیز پایداری در مسیر ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) توانست از شک خویش به سلامت عبور کرده و از دالان شک به نور یقین برسد.

دین نعمت بزرگ الهی است که باید آن را پاس داشت و برای حفظ آن کوشید به خصوص دستورالعمل های خود دین برای حفظ آن وارد شده است که باید آن ها را دانست و به کار برد

امّا بسیارند افرادی که پس از ورود به دالان شک یا راه خروج را نیافتند و در سیاهی آن ماندند و یا راه خروج را به درستی طی نکردند و از بیراهه ها سر در آوردند و نصیبی جز گمراهی و تباهی نداشتند!


دعا برای عاقبت به خیری

از دیگر راه ها برای حفظ دین، دعا برای عاقبت به خیری است. به همین دلیل سفارش زیادی به خصوص در آخرالزمان برای دعای «ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا و وهب لنا من لّدنک رحمة إنّک أنت الوهّاب» شده است که سبب می شود دین این ودیعه ی الهی در قلوب مومنین پایدار و باقی بماند.


پایان سخن...

دین نعمت بزرگ الهی است که باید آن را پاس داشت و برای حفظ آن کوشید به خصوص دستورالعمل های خود دین برای حفظ آن وارد شده است که باید آن ها را دانست و به کار برد.

  • admin uofe

پیشوای هشتم و نقشه های نقش بر آب شیطان

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۶ ب.ظ

پیشوای هشتم و نقشه های نقش بر آب شیطان

امام رضا

مامون از احضار امام رضا علیه السلام به مَرو، اهدافی را دنبال می کرد، اما امام رضا علیه السلام، با سیاست و کیاست، آن سفر را تبدیل به سفری پر از خیر و برکت برای شیعیان نمود. ایشان در ابتدای سفر عدم میل باطنی خود را به این سفر اعلام کرد. (١) در نقطه نقطه این سفر، با سخنرانی های خود حقانیت خود و مذهب شیعه را به اثبات رساند. در مناظرات علمی نیز برتری علمی خود را بر سایر دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی به اثبات رساند. لذا مامون که با این برنامه مزورانه سعی در نابودی شیعه و کنترل امام شیعیان از طرفی  و موجه ساختن چهره حکومت خود از طرف دیگر داشت، سرانجام ناکام از اهداف خود، مانند حکام گذشته راهی جز حذف امام برای خود نمی بیند و با این کار تمام آبروی خود را از دست می دهد.

 

آغازی که نافرجام ماند

مامون پس از استقرار حکومت خود و فراغت از جنگ با برادرش امین، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را به سفری اجباری فراخواند. هدف او از این سفر، بازسازی وجهه خود در بین مردم و علویان –یعنی سرسخت ترین دشمنان حکومت اموی و عباسی- بود. (٢) از همین رو افرادی را برای همراهی امام از مدینه تا مرو فرستاد. هر چند در ظاهر، مامون امام رضا علیه السلام را دعوت به مرو کرده بود، ولی در واقع این کار تبعید امام از بین یاران به محلی بود که کاملا تحت کنترل مامون باشد. ولی امام علی بن موسی علیه السلام که از اهداف شیطنت آمیز مامون مطلع است، نقشه او را با شکست روبرو ساخت. آن حضرت با اعلام نارضایتی خود از این سفر و دستور دادن اقوام و خویشان خود به گریه، همه را متوجه اجباری بودن این سفر گرداند. (3) همین مسئله باعث شد تا مامون نتواند وجهه خود را بین نزدیکان امام و مردم مدینه اصلاح نماید. بلکه لکه ننگین دیگری بر تاریخ حکومت غاصبین افزوده شده و کینه او در دل یاران امام تشدید گردید.
 مامون که با استفاده از تجربه اسلاف ظالم خود دریافته بود با قتل این خاندان، ریشه این جریان خشکانیده نمی- شود، و از همین رو تلاش می کرد تا با این سیاستهای پیچیده ریشه این جریان را بخشکاند، مجبور به قتل امام هشتم شیعیان گردید. این کار مامون در واقع تیر خلاصی بود که مامون خودش به برنامه مزورانه خود زد و تمام اهداف خود از این سفر اجباری را با شکست قطعی در طول تاریخ مواجه ساخت.

در ادامه این سفر نیز، مامون به خاطر ترس از نفوذ فرزند حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام در بین شیعیان، مسیر حرکت ایشان را از مناطقی تعیین می کند که شیعیان و علویان حضور نداشته باشند. (٤) لذا حضرت از کوفه و قم عبور نمی- کند. با این حال امام در تمام مسیر سعی در برقراری ارتباط با مردم نموده و در هر مکانی رسالت خود را به انجام می رساند. از جمله این موارد می توان به سخنرانی امام در بصره، نیشابور و مرو اشاره کرد. (٥)

 

دست ردّ بر سینه شیطان

هدف دیگری که مامون از این سفر دنبال می کرد، تقدس زدایی از چهره امام بود. او برای این هدف، ولایتعهدی را به امام پیشنهاد داد. اگر امام علی بن موسی علیهماالسلام این پیشنهاد را می پذیرفت، دیگر ادعای تقوا و پارسایی او مقبول مردم قرار نمی گرفت. ولی امام از پذیرش آن امتناع کرد. (٦) امتناع امام به قدری موثر بود که وزیر مامون سهل بن زیاد می- گوید:

هیچگاه ولایت عهدی را این قدر بی ارزش نیافتم. مامون آن را به علی بن موسی [علیهماالسلام] اعطا می کرد و او از پذیرش آن امتناع می ورزید. سرانجام مامون -که با تهدید امام به قتل، ایشان را مجبور به پذیرش ولایت عهدی کرده بود- گمان می- کرد به هدف خود رسیده است. اما شرط امام مبنی بر عدم دخالت در امور اجرایی، نقشه او را نقش بر آب نمود. (٧)  

امام رضا

عقب نشینی در برابر هشیاری امام

علاوه بر این که امام در جایگاه های مختلف اعلام می کرد که پذیرش ولایتعهدی نه از روی اختیار بلکه از روی اجبار بوده است. (٨) در مواردی که امام نیز مجبور به دخالت در امور می گردید باز هم با هشیاری کامل، نقشه های مامون را نقش بر آب می کرد. از جمله این موارد، اجبار امام به اقامه نماز عید بود. امام پس از خودداری از قبول این ماموریت، سرانجام ناچار به پذیرش آن می شود. اما شرط او برای پذیرش این امر، اقامه نماز به  شیوه رسول الله صلی الله علیه و آله و امیر مومنان علی علیه السلام است. شرطی که اوضاع را چنان به نفع امام رقم می زند که مامون ناچار امام را از میان راه بر می گرداند تا به گمان خود حکومتش را از نابودی حفظ کند. (9)

 

خیال خام دشمن

اقدام دیگری که مامون ترتیب آن را داد، برگزاری جلسات مناظره علمی بود. (١٠) به گمان مامون این مناظرات در هر صورت به نفع او خواهد بود. چرا که پیروزی حضرت علی بن موسی علیهماالسلام در مناظرات، پیروزی حکومت به حساب خواهد آمد. زیرا او ولیعهد است. و شکست او در مناظرات نیز برای حکومت مفید است زیرا جایگاه امام را در بین شیعیان و ارادتمندان او دچار تزلزل خواهد نمود. اما نتیجه، عکس این است. زیرا امام با شرط عدم دخالت در امور کشور، اعتراض خود را به حکومت و عدم تایید آن اعلام کرده است. در نتیجه پیروزی های او در مناظرات به نفع حکومت نخواهد بود. و از طرف دیگر جوابهای قاطع حضرت به مناظره کنندگان، جایگاه ایشان را در بین دوستان و حتی مخالفین مذهبی او ویژه ساخت.

آن چیزی که مامون را مجبور به قتل امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام کرد، سیاست و درایت آن امام معصوم بود به نحوی که مامون پس از گذشت دو سال از اجرای نقشه خود، دست خود را خالی و تمامی اهداف خود را بر زمین مانده می بیند.

نقشه های نقش بر آب

در نهایت، مامون که با استفاده از تجربه اسلاف ظالم خود دریافته بود با قتل این خاندان، ریشه این جریان خشکانیده نمی- شود، و از همین رو تلاش می کرد تا با این سیاستهای پیچیده ریشه این جریان را بخشکاند، مجبور به قتل امام هشتم شیعیان گردید. این کار مامون در واقع تیر خلاصی بود که مامون خودش به برنامه مزورانه خود زد و تمام اهداف خود از این سفر اجباری را با شکست قطعی در طول تاریخ مواجه ساخت. از همین روست که مامون پس از به شهادت رساندن امام رضا علیه السلام، اظهار تاسف کرده و خود را از این قتل تبرئه می کند بلکه بتواند با فضاسازی تبلیغاتی جلوی شکست خود را بگیرد. و البته آن چیزی که مامون را مجبور به قتل امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام کرد، سیاست و درایت آن امام معصوم بود به نحوی که مامون پس از گذشت دو سال از اجرای نقشه خود، دست خود را خالی و تمامی اهداف خود را بر زمین مانده می بیند.

 

پی نوشت:

١) بحار الانوار، مجلسی، محمد تقی، جلد49، صفحه 117
2) انسان 250 ساله، خامنه ای، سید علی، صفحه 309 الی 311
3) بحار الانوار، همان.
٤) انسان 250 ساله، همان، 316.
5) عیون اخبار الرضا، ابن بابویه، محمد بن علی، جلد 2، صفحه 135 و  بحار الانوار، همان، صفحه120.
6) بحار الانوار، همان، صحفه 129.
7) روضة الواعظین، فتال نیشابوری، محمد بن احمد، طبع جدید،506
8) بحار الانوار، همان، صحفه 130.
9) الارشاد، شیخ مفید، جلد2ف صفحه264
10) بحار الانوار، همان، صفحه 189.

 

  • admin uofe

آمدم ای شاه، پناهم بده...

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ

آمدم ای شاه، پناهم بده...
امام رضا


مردِ سالخورده وقتی از پشت تلفن شنید که حال مادرش وخیم است؛ به هر زحمتی بود خودش را به خانه‏ ی مادر رساند. مدّتها بود که برداشتن کوچکترین قدم برای مادرش، سختترین کار شده بود و تخت، مونس همیشگی مادر بود. دیدن چهره‌ ی مثل گچ سفید شده مادر و چشمهای او که به قاب عکس حرم علی بن موسی الرضا علیه‌ السلام خیره شده بود، پیرمرد را نگرانتر کرد.

به سرعت، اورژانس را خبر کردند. دکتر به محض رسیدن؛ مشغول برداشتن نوار قلب شد. گویا مادر، سکته کرده بود. لحظاتی پر اضطراب سپری شد. دکتر دستوراتی داد و بیرون رفت. هنوز به هشتی خانه نرسیده، حال مادر دوباره سنگین شد و نفسهایش به شماره افتاد. مردِ سالخورده بیرون دوید و دکتر را صدا زد. دکتر با عجله برگشت و دوباره مادر را معاینه کرد و قرصی به او داد. بعد مرد را کناری کشید و گفت: «متاسفانه موقع خروج من، مادرتان سکته‌ ی دیگری زده است. کسی که این حالت برایش پیش می ‌آید، کمتر زنده می ماند!»
نگاهی به مادرش انداخت. مادر دوباره به قاب عکس حرم حضرت رضا علیه ‌السلام خیره شده بود!  کم ‌کم حال مادر بهتر شد. مردِ سالخورده با حسرت نگاهی به مادرش انداخت و پرسید: «مادر! دوست داری چه کاری را همین الان برایت انجام دهم؟!»
مادر نگاهش را از قاب عکس برگرداند و گفت: «دوست دارم یک بار دیگه به پابوسی آقا بروم.»
با نگاهی، مات و مبهوت مادرش را براندازی کرد و زیر لب گفت: «این چه حرفی بود که زدم؟! حالا چطوری او را مشهد ببرم؟!»
چاره ای نبود. تمام اراده اش را جمع کرد. نفس عمیقی کشید و به طرف آژانس هواپیمائی حرکت کرد... بالاخره با سختی زیادی اجازه داده شد که آنها سوار هواپیما بشوند. به‌ خاطر بیماری مادر.
اصلاً آسان نبود که مهماندارها زیر بغل مادر را بگیرند و در اولین صندلی‌ ها او را بنشانند. چقدر کم حرف شده بود! پیرمرد هم تشکر کرد و کنار مادر نشست تا کمی عرق هایش خشک و نَفَسش آرام شود. هواپیما اوج گرفت و ساعتی بعد به زمین نشست...

تمام توجهش را به این عنایت الهی داد، تا کلمات شعر از ذهنش نرود. احساس می‌ کرد که این کلمات، بیش از این که زبان حال خود او باشد، زبان حال مادر اوست! تا اینکه شعر به «تخلّص» رسید. تا به خودش آمد، دید مادر، در میان آن همه ازدحام، خود را به ضریح رسانده و آن میله های مقدس را غرق بوسه کرده است

ایام ولادت آقا امام رضا علیه السلام بود و حرم غرق جمعیت! وارد شدن به حرم برای آنها خیلی مشکل بود. شاید هم غیر ممکن! گفت: «مادر! الحمدلله پایمان به مشهد رسید. بیا از همین جا سلامی به حضرت بدهیم و توسلی بکنیم!»
مادر با صدای ضعیف همیشگی ‌اش جواب داد: «ما قدیمی ‌ها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمی‌ چسبد!»
گفت: «مادر! حرم قیامت است! به هر سختی که بوده خودمان را تا نزدیک حرم رسانده‌ ایم. دل چسبیِ زیارت هم به این است که حضرت کریم بن الکریم جواب بدهد که می دهد! بفرما از همین جا سلام بدهیم!»
نخیر! مادر زیر بار نرفت! و پیرمرد واقعاً مانده بود چه کند! بازوی مادر را گرفت و نفس نفس زنان او را از روی ویلچر بلند کرد و از بین مردم، مادر را به طرف ضریح حرکت داد. ناگهان در زیر آن آفتاب، خنکای نسیمی را احساس کرد که از سمت گنبد به طرف او وزید! پرده ها از جلوی چشمش کنار رفت و دید دارد لابلای بهشت، قدم بر می‌ دارد. و بی آنکه بخواهد و بداند، دید زبانش به این شعر باز شده و دارد می ‌سراید:

 

 

آمدم ای شاه پناهم بده

 

                           آمـدم ای شـــاه پـــناهم بده                                 خـــطّ امـــانی ز گــــناهم بده
                            ای حرمـــت ملـجأ درمـاندگان                              دور مـــران از در و راهـــم بده
                            ای گل بی‌ خارِ گلستان عشق                            قرب مــکانی چو گیاهــم بده
                            لایق وصل تو که من نـــیستم                             اذن به یک لـحظه نــگاهم بده
                            ای که حریمت مَثل کهرباست                            شوق و سبک ‌خیزیِ کاهم بده
                           تا که ز عشق تو گدازم چو شمع                          گرمــی جانسوز به آهــم بده
                            لشـکر شیطان به کــمین منند                            بی‌ کسم ای شــاه پناهم بده
                           از صف مژگان نگهی کن به من                           با نــظری یار و ســــپاهـم بده
تمام توجهش را به این عنایت الهی داد، تا کلمات شعر از ذهنش نرود. احساس می‌ کرد که این کلمات، بیش از این که زبان حال خود او باشد، زبان حال مادر اوست! تا اینکه شعر به «تخلّص» رسید. تا به خودش آمد، دید مادر، در میان آن همه ازدحام، خود را به ضریح رسانده و آن میله های مقدس را غرق بوسه کرده است. 
                           در شب اول که به قــبرم نـهند                              نور بــدان شـام سیاهم بده
                            ای که عطابخش همه عـالمی                             جمــله حــاجات مرا هم بده
                          آنچه صلاح ‌است برای «حسان»                         از تو اگر هم که نخواهم بده
مرد سالخورده یعنی همان استاد حاج حبیب الله چایچیان مشهور به «حسان» شاعر اهل بیت علیهم السلام از اینکه توانسته بود آخرین روزهای زندگی مادر، او را به آرزویش برساند، در حال خود نبود. او هم خودش را به ضریح مطهر رساند و در حالی که انگار آسمانیان هم با او زمزمه می ‌کردند و اشک می ‌ریختند، این اشعار را دوباره زیر لب زمزمه کرد، اشعاری که هر دلی، بارها با آن به مشهد پرواز کرده است:
آمده ام. آمدم ای شاه پناهم بده ...

  • admin uofe

دست به دامان باب المراد در طوفان سهمگین شبهات

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ

یکی از القاب نهمین امام شیعه «باب المراد» است. وجودی که دری از درهای رحمت خدا بوده و نیازمندان و درماندگان خود را به این باب می رسانند تا از وجود و کرَم ایشان بهره برند و دردهای خود را التیام بخشند.


باب المراد

در رمضان سال 195 ه.ق خداوند متعال به حضرت امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام فرزندی عطا کرد که که موجبات از بین رفتن توطئه ها و بر آب شدن نقشه های دشمنان اسلام را فراهم کرد. این فرزند که نامش «محمد» و القاب بسیاری همچون جواد، تقی، القانع، الرضی، المتوکل  داشت. یکی از این القاب «باب المراد» می باشد. این لقب نزد اکثر کسانی که ایشان را دری از درهای رحمت خدا می دانند شناخته شده است. وجودی که نیازمندان و درماندگان خود را به این باب می رسانند تا از وجود و کرَم ایشان بهره برند و دردهای خود را التیام بخشند. کسی که توکل و بی تعلقی و وحدانیت در تمام شئون زندگیش حتی در نقش خاتم دستش موج می زد و «العزة لله» را نه تنها بر نگین انگشترش بلکه بر قلبش حک کرده بود.

وقتی دشمن مبهوت می شود

هوش و استعداد و نرمخویی و ملاطفت حضرت جوادالائمه علیه السلام با مردم حتی با دشمنانش به حدی بود که آنها هم در برخورد با این خُلق، اذعان و اعتراف به این خصال می کردند. روزی مامون بر مرکب خود در کوچه های بغداد گذر می کرد، به جایی رسید که کودکان مشغول بازی بودند، در میانشان هم ابوجعفر امام جواد علیه السلام ایستاده بود. وقتی کودکان متوجه حضور مامون شدند همه فرار کردند و به سویی گریختند. در این میان امام علیه السلام از جای خود تکان نخورد و سر جای خود ایستاد. همین اقدام ذهن مامون را درگیر کرد تا جایی که او را مجبور به سوال از آن حضرت کرد. در پاسخ آن چنان جوابی از ایشان شنید که مامون از نام پدر و خاندان او سوال کرد. حضرت در جوابش فرمودند: « لَمْ‏ یَکُنْ‏ بِالطَّرِیقِ‏ ضِیقٌ لِأُوَّسِعَهُ عَلَیْکَ بِذَهَابِی وَ لَمْ یَکُنْ‏ لِی جَرِیمَةٌ فَأَخْشَاهَا وَ ظَنِّی بِکَ حَسَنٌ أَنَّکَ لَا تَضُرُّ مَنْ لَا ذَنْبَ لَه‏»:در راه، تنگی نمی بینم تا راه را برای تو باز کنم و جرمی هم مرتکب نشدم تا از تو بترسم و من به تو حسن ظن دارم تو به کسی که خطایی نکرده ضرر نمی رسانی.

مسأله ای مهم که مایه آزمونی سخت شد

امام‌ رضا علیه ‌السلام‌ شبهات ‌راجع‌ به‌ خردسال ‌بودن‌ امام‌ جواد علیه ‌السلام‌ برای ‌احراز مقام ‌امامت‌ را که‌ بیشتر از سوی‌ واقفیه ‌مطرح‌ می ‌شد با مقایسه ‌وی ‌با حضرت‌ عیسی‌ علیه‌ السلام ‌رفع ‌می‌ کردند و توضیح‌ می‌ دادند که‌ خردسالی‌ مانع‌ انتصاب به‌ مقام‌ امامت‌ الاهی ‌نمی ‌شود

شیعیان معتقدند علم حضرت در زمان خود در برترین درجه خود قرار دارد و علاوه بر علم، عصمت، عبادت، زهد، کرم و تمام صفات کریمه در حد اعلای خود در وجود حضرت متبلور است. ولی تاریخ اسلام اولین باری بود که امامت یک نوجوان را مشاهده می کرد. بیش از 25 سال از ولادت ایشان و 17 سال از امامتشان نگذشته بود که ظالمان و مستکبران دیگر نتوانستند ایشان را تحمل کنند و در نهایت ایشان را به شهادت رساندند. علاوه بر اینکه حضرت رضا علیه السلام هم تا دهه چهلم زندگی خود فرزند نداشتند و گروهی مانند «واقفیه» منتظر شاهدی بودند تا ادعای خود را ثابت کنند. از طرف دیگر، بیشتر مسلمانان روایاتی را شنیده بودند که بیانگر این مطلب بود که 12 امام داریم که 9 تن آنها از اولاد امام حسین علیه السلام هستند. 
همه این عوامل سبب شد که پذیرش امامت حضرت جواد علیه ‌السلام ‌در نوجوانی بسیار سخت شود و پذیرش امامت ایشان با موانعی رو به رو شود. در این شرایط سخت بود که علم و عصمت و حکمت امام علیه ‌السلام به منصه ظهور می رسد و مشتی بر دهان مخالفان خود می کوبد. در ادامه گوشه ای از اقدامات آن حضرت را که برای اقناع و پذیرش امامت خود انجام دادند، ذکر می کنیم:

1- تصریح حجت خدا
پس ‌از تولد امام‌ جواد علیه ‌السلام‌، حضرت ‌رضا علیه ‌السلام به ‌شیوه‌ های ‌گوناگون، از جمله با ذکر اینکه‌، مولودی‌ با برکت ‌تر از او زاده‌ نشده‌ - که‌ شبهه‌ افکنی‌ جماعت‌ واقفیه ‌را بی ‌اثر کرده ‌است‌ - بر امامت ‌وی ‌پس‌ از خود تأکید می ‌کردند. امام‌ رضا علیه ‌السلام‌ شبهات ‌راجع‌ به‌ خردسال ‌بودن‌ امام‌ جواد علیه ‌السلام‌ برای ‌احراز مقام ‌امامت‌ را که‌ بیشتر از سوی‌ واقفیه ‌مطرح‌ می ‌شد با مقایسه ‌وی ‌با حضرت‌ عیسی‌ علیه‌ السلام ‌رفع ‌می‌ کردند و توضیح‌ می‌ دادند که‌ خردسالی‌ مانع‌ انتصاب به‌ مقام‌ امامت‌ الاهی ‌نمی ‌شود.
در جایی صفوان بن یحیی که از نزدیکان امام‌ رضا علیه ‌السلام‌ و از اصحاب اجماع است از ایشان سوال می پرسد که قبل از ولادت ابی جعفر از شما سوال می کردیم می فرمودید که «خداوند فرزندی به من خواهد داد» و اکنون که خدا به شما این نعمت را ارزانی داشته اگر خدای ناکرده پیش آمدی برای شما پیش آید به چه کسی پناه ببریم؟ امام‌ رضا علیه ‌السلام‌ با دست خود به امام جواد علیه ‌السلام‌ اشاره می کنند که صفوان می گوید: این کودک سه سال بیشتر ندارد! و آنجا حضرت از قرآن استشهاد به حضرت عیسی علیه ‌السلام‌ می کنند که کمتر از سه سال داشت.

2-استشهاد قرآنی

هوش و استعداد و نرمخویی و ملاطفت حضرت جوادالائمه علیه السلام با مردم حتی با دشمنانش به حدی بود که آنها هم در برخورد با این خُلق، اذعان و اعتراف به این خصال می کردند

در موارد بسیاری خود امام جواد علیه ‌السلام‌ در سوالات و مناظراتی که پیش می آمد جوابگوی کمیِ سن برای امامت می شدند و در آنها به آیات قرآنی استشهاد و استدلال می کردند.
روزی علی بن اسباط (یکی از شیعیان کوفی) در دوران کودکی امام جواد علیه ‏السلام به حضور آن حضرت شرفیاب شد. او می‏ گوید: من دقیقا به قدّ و قامت آن بزرگوار خیره شده و قیافه و حرکات و سکناتش را زیر نظر داشتم تا در موقع مراجعت، شکل و شمایل امام علیه ‏السلام را بهتر برای یارانم در مصر نقل کنم. درست در همین هنگام که با این اندیشه به او نگاه می‏ کردم، آن حضرت نشست و رو به سوی من کرده و گفت: «ای علی بن اسباط! خداوند کاری را که در مسئله امامت کرده، همانند کاری است که در مسئله نبوت انجام داده است. گاهی در قرآن می ‏فرماید: «و آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّا» : ما به یحیای پیامبر علیه ‏السلام در دوران کودکی فرمان دادیم و گاهی در مورد انسانها می ‏فرماید: «حَتّی اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَ بَلَغَ اَرْبَعینَ سَنَةً» : تا زمانی که به کمال قدرت و رشد عقلی برسد و به چهل سالگی بالغ گردد. با توجه به این آیات همانگونه که ممکن است خداوند متعال حکمت را به انسانی در کودکی بدهد، در قدرت اوست که آن را در چهل سالگی بدهد.»(1) و به این ترتیب هر گونه شک و شبهه را در مورد امامتش از ذهن علی بن اسباط زائل نمود.

3-اثبات کمالات انکارناپذیر در مناظرات
در دو مورد بالا حیطه و محدوده اعلام و اعلان، افراد نزدیک و یاران بودند. ولی در بعضی موارد که احتیاج به تبلیغی گسترده و در حیطه وسیعی بود، امام محمدتقی علیه ‌السلام تمام قدّ در برابر منکرین می ایستادند و از فضایی که آنان برای حقانیت خود استفاده کرده بودند به نفع خود بهره می بردند. یکی از بزرگترین و عمومی ترین این موارد، مناظره ای بود که با یحیی بن اکثم انجام شد، که پیشنهاد آن هم از طرف مامون بود؛ به خاطر اشکالات و طعنه هایی که بزرگان عباسی برای به ازدواج در آوردن دختر مامون (امّ الفضل) برای حضرت مطرح می کردند.
مامون در پاسخ به آنها گفت: اما اینکه ابوجعفر را به دامادی خویش برگزیده‏ ام به خاطر این است که او با وجود کمی سنّ در فضل و دانش و اعجوبه بودن، برتر از همه است. امیدوارم که زمینه ‏ای فراهم شود تا دیگران نیز همچون من بر مراتب فضل و برتری ایشان مطلع شوند.
به پیشنهاد خود آنها، قاضی معروف و شهیر، یحیی بن اکثم را آوردند. و او سوال در مورد صید در حج پرسید که حضرت در پاسخ سوالاتی از نحوه و چگونگی صید پرسیدند که یحیی از شنیدن این فروع و مسائل، متحیر شد و نشانه عجز و زبونی در قیافه ‏اش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد و امر برای اهل مجلس روشن شد که او حریف حضرت جواد علیه ‏السلام نیست.
در اینجا اقرار و اعتراف بزرگی را مامون انجام داد و گفت: خدای را به خاطر این نعمت و درستی تشخیص خودم حمد می‏ کنم، آنگاه رو به عباسیان کرد و گفت: اکنون آنچه را که منکر بودید بر شما روشن شد؟!
این مناظره و مناظراتی که در زمان معتصم انجام شد همه گواه و شاهد بر اعلم و اکمل بودن حضرت نسبت به عالمان و عابدان زمان خود بود مانند خاری در چشم دشمنان؛ تا جایی که حضرت را در حالی که 25 سال بیشتر نداشتند، مسموم و شهید کردند.

پی نوشت:

1-الارشاد شیخ مفید : ج2، 384
2- مناقب آل ابی طالب: ج3، 486
3-بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏50، ص: 91
4-کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏1، ص: 179

5-الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 383و 384
6-الارشاد شیخ مفیدج2 ص 388
7-سوره مریم آیه 12
8- سوره احقاف آیه 15
9-الارشاد شیخ مفید ج2، ص
  • admin uofe

کتابی برای همه اعصار

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۳ ب.ظ

قرآن و آیین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) جهانی است و به قوم و منطقه خاصی اختصاص ندارد.

قرآن

بهترین سند این سخن، قرآن کریم است که فرمود: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا؛ ما تو را بشارت دهنده و ترساننده، براى عموم مردم فرستادیم». (سبأ (34) آیة 28)

نیز فرمود: «و ما أرسلناک الا رحمةً للعالمین؛ ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم». (انبیاء (21) آیة 107)

از این رو می بینیم قرآن در دعوت های خود از لفظ «الناس» بهره گرفته و می گوید: «یا أیّها النّاس قدجائکم الرّسول بالحقّ من ربّکم فآمنوا خیراً لکم؛ اى مردم، رسولى از جانب پروردگار شما به حق نزد شما آمده است. پس به او ایمان بیاورید که براى شما بهتر است». (نساء (4) آیة 170)

قرآن برای رساندن انسان به سعادت همیشگی نازل گردیده و در این راستا کلیات هر آن چه برای رسیدن به این هدف لازم بوده، بیان نموده است.

به عبارت دیگر قرآن به عنوان قانون اساسی اسلام در بر گیرنده مجموعه ای از اصول و ضوابط هماهنگ با خطرات انسانی است که همواره بر تارک اندیشه ها چون خورشیدی می درخشد، و سعادت و عظمت را در گرو آشنایی و عمل به قوانین خود می داند.

مقصود از این که قرآن کتابی برای همه زمان ها و همه دوره ها است، این است که قواعد و قوانین و احکام و ارزش های اخلاقی و معارفی که در آن بیان شده، اختصاص به زمان و مکان و دوره خاصی از زندگی بشریت ندارد، بلکه آنها جاودانه بوده و برای ملتی خاص یا دوره و زمانی به خصوص نمی باشد

اصل عدالت و امانت اصل کلی، امر به معروف و نهی از منکر اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان، اصل مساوات مردم و تعیین معیار امتیاز از قبیل:‌، علم و جهاد،‌ نفی استبداد، اصل عدم سلطه کافران بر مۆمنان، اصل صلح و اخوت، اصل بهره برداری از نعمت های الهی، اصل وفای به عقود، اصل توحید به وحدت، اصل عدم حرج، و اصل پذیرش اختیاری دین، از جمله اصول کلی است که قرآن بیان فرموده است.

همچنین مقصود از این که قرآن کتابی برای همه زمان ها و همه دوره ها است، این است که قواعد و قوانین و احکام و ارزش های اخلاقی و معارفی که در آن بیان شده، اختصاص به زمان و مکان و دوره خاصی از زندگی بشریت ندارد، بلکه آنها جاودانه بوده و برای ملتی خاص یا دوره و زمانی به خصوص نمی باشد. البته با توجه به این که قرآن دارای بطن بلکه بطونی است،‌ در این کتاب الهی اشارات و اموری باشد که از اسرار و نهفته هایی کشف کند که فهم عادی و متعارف نتواند آن را درک کند و علم این گونه مسائل برای امامان معصوم (علیهم السلام) و راسخان در علم است.

آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمان‌ های قرآن را جاودانه معرفی می‌ کنند؛ مانند: «تَبَارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا» (فرقان، آیه 1)؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده ‌اش نازل کرد تا بیم‌ دهنده جهانیان باشد.

قرآن برای تمامی اعصار

دلایل برون دینی و درون دینی زیادی بر این نکته گواهی می دهند که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1. کافی نبودن عقل برای بر طرف کردن نیاز همیشگی بشر به هدایت

الف. بشر برای این خلق شده که با رسیدن به خدا به کمال برسد؛ پس باید به این سمت و سو هدایت شود.

ب. ابزارهای موجود بشر از برآوردن تمام نیازهای هدایتی او عاجز است.

ج. این نیاز به گونه ای است که در طول زمان و تمام اعصار پا بر جاست. از آنجایی که دین و قرآن برای برآورده ساختن نیازهای هدایتی بشر آمده است، باید پاسخگوی نیازهای هدایتی بشر تا روز قیامت باشد و اختصاصی به زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) نداشته باشد.

2. آیاتی که دلالت بر جامعیت قرآن می کند

آیاتی در قرآن وجود دارد که بیان می کند قرآن کتابی جامع است که نیازهای هدایتی انسان ها را پاسخگو است.

این آیات که در زیر به آنها اشاره می گردد، اطلاق دارند و شامل نیازهای هدایتی همه انسان ها در همه زمان ها می شوند:

1. «مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ»[1]؛ ما در کتاب، بیان هیچ چیز را فرو گذار نکردیم.

آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمان ‌های قرآن را جاودانه معرفی می‌ کنند؛ مانند: «تَبَارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا»؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم‌ دهنده جهانیان باشد. (آیه 1، فرقان)

مقصود از این که قرآن کتابی برای همه زمان ها و همه دوره ها است، این است که قواعد و قوانین و احکام و ارزش های اخلاقی و معارفی که در آن بیان شده، اختصاص به زمان و مکان و دوره خاصی از زندگی بشریت ندارد، بلکه آنها جاودانه بوده و برای ملتی خاص یا دوره و زمانی به خصوص نمی باشد.

2. «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ » [2]؛ و هیچ تر و خشکی نیست، مگر این که در کتابی روشن ثبت است.

3. «أَفَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنَزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلًا» [3]؛ پس داوری جز خدا جوییم، با این‌ که اوست که این کتاب را به تفصیل به سوی شما نازل کرده است؟

4. «مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُوْمِنُونَ» [4]؛ سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه (از کتاب ‌هایی) است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیزی است و برای مردمی که ایمان می ‌آورند، رهنمود و رحمت است.

5. «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ» [5]؛ و ما بر تو این قرآن را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند و برای مسلمانان هدایت و رحمت و بشارت باشد.

گفتنی است که اگر چه ظاهر این آیات تمام نیازهای بشر است اما اکثر مفسران بر این باورند که مراد از این آیات، جامعیت قرآن در بیان امور مربوط به هدایت است.

این گروه از دانشمندان با توجه به قلمرو دین و هدف از نزول قرآن کریم، که آن را مربوط به امور هدایتی و دینی می ‌دانند، اطلاق آیات و جامعیت را قید می ‌زنند. («تفسیر نمونه»، ج 11، ص 361)

3. جاودانه بودن دین اسلام

آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمان ‌های قرآن را جاودانه معرفی می‌ کنند؛ مانند: «تَبَارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا»؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم‌ دهنده جهانیان باشد. (آیه 1، فرقان)

بی ‌تردید چیزی که تا ابد استمرار دارد، باید در تمام اعصار به تمام نیازهای انسان در زندگی فردی و اجتماعی، برای تحقق هدایت و سعادت، پاسخ دهد.

پی نوشت ها:

[1]. انعام، 38.

[2]. انعام، 59.

[3]. انعام، 114.

[4]. یوسف، 111.

[5]. نحل، آیه 89.



منابع:

سایت اسلام کوئیست

سایت پاسخگو

پارسی بلاگ

  • admin uofe