وبلاگ فرهنگی مرکز آموزشی گروه انتخاب

وبلاگ فرهنگی معاونت فرهنگی-دانشجویی مرکز آموزش علمی کاربردی گروه انتخاب

وبلاگ فرهنگی مرکز آموزشی گروه انتخاب

وبلاگ فرهنگی معاونت فرهنگی-دانشجویی مرکز آموزش علمی کاربردی گروه انتخاب

۱۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

شک های شیطانی چیست؟!

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۸ ب.ظ

شک های شیطانی چیست؟!

شک های شیطانی

«دین» از بزرگ ترین نعمات الهی است و به فرموده ی امام سجاد (علیه السلام) راه احسان خداست که انسان را به سوی رستگاری و احسان در راه الهی می کشاند و عاقبت سعادتمندی را برای صاحبش فراهم می نماید. از جمله درخواست ها و تلاش های ما باید در جهت حفظ دین باشد که برای این امر در خود دین و شریعت الهی دستورالعمل هایی وجود دارد!

دوری از الحاد در دین

الحاد در دین یعنی آنچه را خداوند متعال در این دنیا ایجاد نموده به غیر خدا نسبت دهیم. مثلاً شفای مریض را به طبیب یا دارو نسبت دهیم در حالی که آفرینش دارد و ایجاد خواص آن و رابطه ی آن با بهبود یافتن بیمار فقط از آن خداست و هیچ کس در این رابطه ها شریک او نیست. پس انسان باید بداند که از جمله راه های حفظ دین حفظ اعتقاد به توحید و ارکان آن در درون خویش است که نبایستی با الحاد و شرک آلوده گردد!


دعا و طلب از خدا!

امام سجاد (علیه السلام) در فرازی از دعای استقبال از ماه مبارک رمضان به پروردگار متعال عرضه می دارند: اللهم صلی علی محمد واله و جنّبنا الالحاد فی توحیدک؛ خدایا بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه واله وسلم) درود فرست و ما را از اعراض و سستی در توحید خود باز دار؛ بنابراین برای حفظ نعمت دین بایستی از خود خداوند متعال درخواست نمود که ما را از آسیب های دینی مصون دارد که مهم ترین آن ها همانا الحاد در دین است!

از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل است که فرمودند، هر کس خود را در شکش فرو گذارد و در آن توقف نماید هر آنچه داشته است از دست می دهد

دوری از شک های ناپسند

از دیگر مواردی که سبب می شود دین آدمی ، این نعمت عظیم الهی تباه گردد، شک است. البته شک انواع دارد. شکی که پرورنده ی فکر و تحقیق باشد بسیار زیبا و قابل احترام است و سبب تحکیم اعتقادات دینی خواهد شد. امّا شکی که به دور از مبانی عقلی و فکری باشد و انسان را به انحراف بکشاند سبب تباهی دین و دنیا می شود. همچنین شکی که در ابتدا صحیح و منطقی به نظر می رسد ولی صاحب آن خود را در آن شک وا می گذارد و کوششی برای خروج از آن شک نمی نماید که سرانجام سبب تردید در امر دینی شده و صاحب خود را از دین رویگران می نماید!
از این رو امام سجاد (علیه السلام) به پروردگار متعال عرضه می دارند: «و جنّبنا ... التقصیر فی تمجیدک و الشکّ فی دینک والعمی عن سبیلک و الاغفال لحرمتک و الا نخداع لعدوّک الشیطان الرجیم؛ خدایا ما را از کوتاهی در بزرگداشت تو و شک و تردید در دین و کوری در راه و غفلت از تعظیم حرمت خود و گول خوردن از شیطان رجیم باز دار.


شک داشتن به همسر
شک های شیطانی

در واقع شک هایی که انسان را از خداوند دور می نمایند خدعه و نیرنگ های شیطانی هستند که کوری و غفلت را برای انسان بر جای می گذارند. از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل است که فرمودند، هر کس خود را در شکش فرو گذارد و در آن توقف نماید هر آنچه داشته است از دست می دهد.
این مطلب اهمیت کوشش برای خروج از شک را نشان می دهد که انسان بکوشد با توکل به خدا و توسل به بزرگان دینی و به کار بردن مبانی عقل و یقین خود را از شک برهاند.


شک دالان است!

بنابراین از اصل شک کردن نباید ترسید. چرا که شک مقدمه ی یقین است. در شرح حال بسیاری از بزرگان دینی چنین شک های مقدسی را می توان دید. از جمله جندب که از یاران امیرالمومنین (علیه السلام) بود که در برهه ای از حیات خویش دچار شک و تردید در دین شد امّا با توکل و استعانت از نماز و نیز پایداری در مسیر ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) توانست از شک خویش به سلامت عبور کرده و از دالان شک به نور یقین برسد.

دین نعمت بزرگ الهی است که باید آن را پاس داشت و برای حفظ آن کوشید به خصوص دستورالعمل های خود دین برای حفظ آن وارد شده است که باید آن ها را دانست و به کار برد

امّا بسیارند افرادی که پس از ورود به دالان شک یا راه خروج را نیافتند و در سیاهی آن ماندند و یا راه خروج را به درستی طی نکردند و از بیراهه ها سر در آوردند و نصیبی جز گمراهی و تباهی نداشتند!


دعا برای عاقبت به خیری

از دیگر راه ها برای حفظ دین، دعا برای عاقبت به خیری است. به همین دلیل سفارش زیادی به خصوص در آخرالزمان برای دعای «ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا و وهب لنا من لّدنک رحمة إنّک أنت الوهّاب» شده است که سبب می شود دین این ودیعه ی الهی در قلوب مومنین پایدار و باقی بماند.


پایان سخن...

دین نعمت بزرگ الهی است که باید آن را پاس داشت و برای حفظ آن کوشید به خصوص دستورالعمل های خود دین برای حفظ آن وارد شده است که باید آن ها را دانست و به کار برد.

  • admin uofe

پیشوای هشتم و نقشه های نقش بر آب شیطان

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۶ ب.ظ

پیشوای هشتم و نقشه های نقش بر آب شیطان

امام رضا

مامون از احضار امام رضا علیه السلام به مَرو، اهدافی را دنبال می کرد، اما امام رضا علیه السلام، با سیاست و کیاست، آن سفر را تبدیل به سفری پر از خیر و برکت برای شیعیان نمود. ایشان در ابتدای سفر عدم میل باطنی خود را به این سفر اعلام کرد. (١) در نقطه نقطه این سفر، با سخنرانی های خود حقانیت خود و مذهب شیعه را به اثبات رساند. در مناظرات علمی نیز برتری علمی خود را بر سایر دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی به اثبات رساند. لذا مامون که با این برنامه مزورانه سعی در نابودی شیعه و کنترل امام شیعیان از طرفی  و موجه ساختن چهره حکومت خود از طرف دیگر داشت، سرانجام ناکام از اهداف خود، مانند حکام گذشته راهی جز حذف امام برای خود نمی بیند و با این کار تمام آبروی خود را از دست می دهد.

 

آغازی که نافرجام ماند

مامون پس از استقرار حکومت خود و فراغت از جنگ با برادرش امین، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را به سفری اجباری فراخواند. هدف او از این سفر، بازسازی وجهه خود در بین مردم و علویان –یعنی سرسخت ترین دشمنان حکومت اموی و عباسی- بود. (٢) از همین رو افرادی را برای همراهی امام از مدینه تا مرو فرستاد. هر چند در ظاهر، مامون امام رضا علیه السلام را دعوت به مرو کرده بود، ولی در واقع این کار تبعید امام از بین یاران به محلی بود که کاملا تحت کنترل مامون باشد. ولی امام علی بن موسی علیه السلام که از اهداف شیطنت آمیز مامون مطلع است، نقشه او را با شکست روبرو ساخت. آن حضرت با اعلام نارضایتی خود از این سفر و دستور دادن اقوام و خویشان خود به گریه، همه را متوجه اجباری بودن این سفر گرداند. (3) همین مسئله باعث شد تا مامون نتواند وجهه خود را بین نزدیکان امام و مردم مدینه اصلاح نماید. بلکه لکه ننگین دیگری بر تاریخ حکومت غاصبین افزوده شده و کینه او در دل یاران امام تشدید گردید.
 مامون که با استفاده از تجربه اسلاف ظالم خود دریافته بود با قتل این خاندان، ریشه این جریان خشکانیده نمی- شود، و از همین رو تلاش می کرد تا با این سیاستهای پیچیده ریشه این جریان را بخشکاند، مجبور به قتل امام هشتم شیعیان گردید. این کار مامون در واقع تیر خلاصی بود که مامون خودش به برنامه مزورانه خود زد و تمام اهداف خود از این سفر اجباری را با شکست قطعی در طول تاریخ مواجه ساخت.

در ادامه این سفر نیز، مامون به خاطر ترس از نفوذ فرزند حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام در بین شیعیان، مسیر حرکت ایشان را از مناطقی تعیین می کند که شیعیان و علویان حضور نداشته باشند. (٤) لذا حضرت از کوفه و قم عبور نمی- کند. با این حال امام در تمام مسیر سعی در برقراری ارتباط با مردم نموده و در هر مکانی رسالت خود را به انجام می رساند. از جمله این موارد می توان به سخنرانی امام در بصره، نیشابور و مرو اشاره کرد. (٥)

 

دست ردّ بر سینه شیطان

هدف دیگری که مامون از این سفر دنبال می کرد، تقدس زدایی از چهره امام بود. او برای این هدف، ولایتعهدی را به امام پیشنهاد داد. اگر امام علی بن موسی علیهماالسلام این پیشنهاد را می پذیرفت، دیگر ادعای تقوا و پارسایی او مقبول مردم قرار نمی گرفت. ولی امام از پذیرش آن امتناع کرد. (٦) امتناع امام به قدری موثر بود که وزیر مامون سهل بن زیاد می- گوید:

هیچگاه ولایت عهدی را این قدر بی ارزش نیافتم. مامون آن را به علی بن موسی [علیهماالسلام] اعطا می کرد و او از پذیرش آن امتناع می ورزید. سرانجام مامون -که با تهدید امام به قتل، ایشان را مجبور به پذیرش ولایت عهدی کرده بود- گمان می- کرد به هدف خود رسیده است. اما شرط امام مبنی بر عدم دخالت در امور اجرایی، نقشه او را نقش بر آب نمود. (٧)  

امام رضا

عقب نشینی در برابر هشیاری امام

علاوه بر این که امام در جایگاه های مختلف اعلام می کرد که پذیرش ولایتعهدی نه از روی اختیار بلکه از روی اجبار بوده است. (٨) در مواردی که امام نیز مجبور به دخالت در امور می گردید باز هم با هشیاری کامل، نقشه های مامون را نقش بر آب می کرد. از جمله این موارد، اجبار امام به اقامه نماز عید بود. امام پس از خودداری از قبول این ماموریت، سرانجام ناچار به پذیرش آن می شود. اما شرط او برای پذیرش این امر، اقامه نماز به  شیوه رسول الله صلی الله علیه و آله و امیر مومنان علی علیه السلام است. شرطی که اوضاع را چنان به نفع امام رقم می زند که مامون ناچار امام را از میان راه بر می گرداند تا به گمان خود حکومتش را از نابودی حفظ کند. (9)

 

خیال خام دشمن

اقدام دیگری که مامون ترتیب آن را داد، برگزاری جلسات مناظره علمی بود. (١٠) به گمان مامون این مناظرات در هر صورت به نفع او خواهد بود. چرا که پیروزی حضرت علی بن موسی علیهماالسلام در مناظرات، پیروزی حکومت به حساب خواهد آمد. زیرا او ولیعهد است. و شکست او در مناظرات نیز برای حکومت مفید است زیرا جایگاه امام را در بین شیعیان و ارادتمندان او دچار تزلزل خواهد نمود. اما نتیجه، عکس این است. زیرا امام با شرط عدم دخالت در امور کشور، اعتراض خود را به حکومت و عدم تایید آن اعلام کرده است. در نتیجه پیروزی های او در مناظرات به نفع حکومت نخواهد بود. و از طرف دیگر جوابهای قاطع حضرت به مناظره کنندگان، جایگاه ایشان را در بین دوستان و حتی مخالفین مذهبی او ویژه ساخت.

آن چیزی که مامون را مجبور به قتل امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام کرد، سیاست و درایت آن امام معصوم بود به نحوی که مامون پس از گذشت دو سال از اجرای نقشه خود، دست خود را خالی و تمامی اهداف خود را بر زمین مانده می بیند.

نقشه های نقش بر آب

در نهایت، مامون که با استفاده از تجربه اسلاف ظالم خود دریافته بود با قتل این خاندان، ریشه این جریان خشکانیده نمی- شود، و از همین رو تلاش می کرد تا با این سیاستهای پیچیده ریشه این جریان را بخشکاند، مجبور به قتل امام هشتم شیعیان گردید. این کار مامون در واقع تیر خلاصی بود که مامون خودش به برنامه مزورانه خود زد و تمام اهداف خود از این سفر اجباری را با شکست قطعی در طول تاریخ مواجه ساخت. از همین روست که مامون پس از به شهادت رساندن امام رضا علیه السلام، اظهار تاسف کرده و خود را از این قتل تبرئه می کند بلکه بتواند با فضاسازی تبلیغاتی جلوی شکست خود را بگیرد. و البته آن چیزی که مامون را مجبور به قتل امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام کرد، سیاست و درایت آن امام معصوم بود به نحوی که مامون پس از گذشت دو سال از اجرای نقشه خود، دست خود را خالی و تمامی اهداف خود را بر زمین مانده می بیند.

 

پی نوشت:

١) بحار الانوار، مجلسی، محمد تقی، جلد49، صفحه 117
2) انسان 250 ساله، خامنه ای، سید علی، صفحه 309 الی 311
3) بحار الانوار، همان.
٤) انسان 250 ساله، همان، 316.
5) عیون اخبار الرضا، ابن بابویه، محمد بن علی، جلد 2، صفحه 135 و  بحار الانوار، همان، صفحه120.
6) بحار الانوار، همان، صحفه 129.
7) روضة الواعظین، فتال نیشابوری، محمد بن احمد، طبع جدید،506
8) بحار الانوار، همان، صحفه 130.
9) الارشاد، شیخ مفید، جلد2ف صفحه264
10) بحار الانوار، همان، صفحه 189.

 

  • admin uofe

آمدم ای شاه، پناهم بده...

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ

آمدم ای شاه، پناهم بده...
امام رضا


مردِ سالخورده وقتی از پشت تلفن شنید که حال مادرش وخیم است؛ به هر زحمتی بود خودش را به خانه‏ ی مادر رساند. مدّتها بود که برداشتن کوچکترین قدم برای مادرش، سختترین کار شده بود و تخت، مونس همیشگی مادر بود. دیدن چهره‌ ی مثل گچ سفید شده مادر و چشمهای او که به قاب عکس حرم علی بن موسی الرضا علیه‌ السلام خیره شده بود، پیرمرد را نگرانتر کرد.

به سرعت، اورژانس را خبر کردند. دکتر به محض رسیدن؛ مشغول برداشتن نوار قلب شد. گویا مادر، سکته کرده بود. لحظاتی پر اضطراب سپری شد. دکتر دستوراتی داد و بیرون رفت. هنوز به هشتی خانه نرسیده، حال مادر دوباره سنگین شد و نفسهایش به شماره افتاد. مردِ سالخورده بیرون دوید و دکتر را صدا زد. دکتر با عجله برگشت و دوباره مادر را معاینه کرد و قرصی به او داد. بعد مرد را کناری کشید و گفت: «متاسفانه موقع خروج من، مادرتان سکته‌ ی دیگری زده است. کسی که این حالت برایش پیش می ‌آید، کمتر زنده می ماند!»
نگاهی به مادرش انداخت. مادر دوباره به قاب عکس حرم حضرت رضا علیه ‌السلام خیره شده بود!  کم ‌کم حال مادر بهتر شد. مردِ سالخورده با حسرت نگاهی به مادرش انداخت و پرسید: «مادر! دوست داری چه کاری را همین الان برایت انجام دهم؟!»
مادر نگاهش را از قاب عکس برگرداند و گفت: «دوست دارم یک بار دیگه به پابوسی آقا بروم.»
با نگاهی، مات و مبهوت مادرش را براندازی کرد و زیر لب گفت: «این چه حرفی بود که زدم؟! حالا چطوری او را مشهد ببرم؟!»
چاره ای نبود. تمام اراده اش را جمع کرد. نفس عمیقی کشید و به طرف آژانس هواپیمائی حرکت کرد... بالاخره با سختی زیادی اجازه داده شد که آنها سوار هواپیما بشوند. به‌ خاطر بیماری مادر.
اصلاً آسان نبود که مهماندارها زیر بغل مادر را بگیرند و در اولین صندلی‌ ها او را بنشانند. چقدر کم حرف شده بود! پیرمرد هم تشکر کرد و کنار مادر نشست تا کمی عرق هایش خشک و نَفَسش آرام شود. هواپیما اوج گرفت و ساعتی بعد به زمین نشست...

تمام توجهش را به این عنایت الهی داد، تا کلمات شعر از ذهنش نرود. احساس می‌ کرد که این کلمات، بیش از این که زبان حال خود او باشد، زبان حال مادر اوست! تا اینکه شعر به «تخلّص» رسید. تا به خودش آمد، دید مادر، در میان آن همه ازدحام، خود را به ضریح رسانده و آن میله های مقدس را غرق بوسه کرده است

ایام ولادت آقا امام رضا علیه السلام بود و حرم غرق جمعیت! وارد شدن به حرم برای آنها خیلی مشکل بود. شاید هم غیر ممکن! گفت: «مادر! الحمدلله پایمان به مشهد رسید. بیا از همین جا سلامی به حضرت بدهیم و توسلی بکنیم!»
مادر با صدای ضعیف همیشگی ‌اش جواب داد: «ما قدیمی ‌ها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمی‌ چسبد!»
گفت: «مادر! حرم قیامت است! به هر سختی که بوده خودمان را تا نزدیک حرم رسانده‌ ایم. دل چسبیِ زیارت هم به این است که حضرت کریم بن الکریم جواب بدهد که می دهد! بفرما از همین جا سلام بدهیم!»
نخیر! مادر زیر بار نرفت! و پیرمرد واقعاً مانده بود چه کند! بازوی مادر را گرفت و نفس نفس زنان او را از روی ویلچر بلند کرد و از بین مردم، مادر را به طرف ضریح حرکت داد. ناگهان در زیر آن آفتاب، خنکای نسیمی را احساس کرد که از سمت گنبد به طرف او وزید! پرده ها از جلوی چشمش کنار رفت و دید دارد لابلای بهشت، قدم بر می‌ دارد. و بی آنکه بخواهد و بداند، دید زبانش به این شعر باز شده و دارد می ‌سراید:

 

 

آمدم ای شاه پناهم بده

 

                           آمـدم ای شـــاه پـــناهم بده                                 خـــطّ امـــانی ز گــــناهم بده
                            ای حرمـــت ملـجأ درمـاندگان                              دور مـــران از در و راهـــم بده
                            ای گل بی‌ خارِ گلستان عشق                            قرب مــکانی چو گیاهــم بده
                            لایق وصل تو که من نـــیستم                             اذن به یک لـحظه نــگاهم بده
                            ای که حریمت مَثل کهرباست                            شوق و سبک ‌خیزیِ کاهم بده
                           تا که ز عشق تو گدازم چو شمع                          گرمــی جانسوز به آهــم بده
                            لشـکر شیطان به کــمین منند                            بی‌ کسم ای شــاه پناهم بده
                           از صف مژگان نگهی کن به من                           با نــظری یار و ســــپاهـم بده
تمام توجهش را به این عنایت الهی داد، تا کلمات شعر از ذهنش نرود. احساس می‌ کرد که این کلمات، بیش از این که زبان حال خود او باشد، زبان حال مادر اوست! تا اینکه شعر به «تخلّص» رسید. تا به خودش آمد، دید مادر، در میان آن همه ازدحام، خود را به ضریح رسانده و آن میله های مقدس را غرق بوسه کرده است. 
                           در شب اول که به قــبرم نـهند                              نور بــدان شـام سیاهم بده
                            ای که عطابخش همه عـالمی                             جمــله حــاجات مرا هم بده
                          آنچه صلاح ‌است برای «حسان»                         از تو اگر هم که نخواهم بده
مرد سالخورده یعنی همان استاد حاج حبیب الله چایچیان مشهور به «حسان» شاعر اهل بیت علیهم السلام از اینکه توانسته بود آخرین روزهای زندگی مادر، او را به آرزویش برساند، در حال خود نبود. او هم خودش را به ضریح مطهر رساند و در حالی که انگار آسمانیان هم با او زمزمه می ‌کردند و اشک می ‌ریختند، این اشعار را دوباره زیر لب زمزمه کرد، اشعاری که هر دلی، بارها با آن به مشهد پرواز کرده است:
آمده ام. آمدم ای شاه پناهم بده ...

  • admin uofe

دست به دامان باب المراد در طوفان سهمگین شبهات

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ

یکی از القاب نهمین امام شیعه «باب المراد» است. وجودی که دری از درهای رحمت خدا بوده و نیازمندان و درماندگان خود را به این باب می رسانند تا از وجود و کرَم ایشان بهره برند و دردهای خود را التیام بخشند.


باب المراد

در رمضان سال 195 ه.ق خداوند متعال به حضرت امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام فرزندی عطا کرد که که موجبات از بین رفتن توطئه ها و بر آب شدن نقشه های دشمنان اسلام را فراهم کرد. این فرزند که نامش «محمد» و القاب بسیاری همچون جواد، تقی، القانع، الرضی، المتوکل  داشت. یکی از این القاب «باب المراد» می باشد. این لقب نزد اکثر کسانی که ایشان را دری از درهای رحمت خدا می دانند شناخته شده است. وجودی که نیازمندان و درماندگان خود را به این باب می رسانند تا از وجود و کرَم ایشان بهره برند و دردهای خود را التیام بخشند. کسی که توکل و بی تعلقی و وحدانیت در تمام شئون زندگیش حتی در نقش خاتم دستش موج می زد و «العزة لله» را نه تنها بر نگین انگشترش بلکه بر قلبش حک کرده بود.

وقتی دشمن مبهوت می شود

هوش و استعداد و نرمخویی و ملاطفت حضرت جوادالائمه علیه السلام با مردم حتی با دشمنانش به حدی بود که آنها هم در برخورد با این خُلق، اذعان و اعتراف به این خصال می کردند. روزی مامون بر مرکب خود در کوچه های بغداد گذر می کرد، به جایی رسید که کودکان مشغول بازی بودند، در میانشان هم ابوجعفر امام جواد علیه السلام ایستاده بود. وقتی کودکان متوجه حضور مامون شدند همه فرار کردند و به سویی گریختند. در این میان امام علیه السلام از جای خود تکان نخورد و سر جای خود ایستاد. همین اقدام ذهن مامون را درگیر کرد تا جایی که او را مجبور به سوال از آن حضرت کرد. در پاسخ آن چنان جوابی از ایشان شنید که مامون از نام پدر و خاندان او سوال کرد. حضرت در جوابش فرمودند: « لَمْ‏ یَکُنْ‏ بِالطَّرِیقِ‏ ضِیقٌ لِأُوَّسِعَهُ عَلَیْکَ بِذَهَابِی وَ لَمْ یَکُنْ‏ لِی جَرِیمَةٌ فَأَخْشَاهَا وَ ظَنِّی بِکَ حَسَنٌ أَنَّکَ لَا تَضُرُّ مَنْ لَا ذَنْبَ لَه‏»:در راه، تنگی نمی بینم تا راه را برای تو باز کنم و جرمی هم مرتکب نشدم تا از تو بترسم و من به تو حسن ظن دارم تو به کسی که خطایی نکرده ضرر نمی رسانی.

مسأله ای مهم که مایه آزمونی سخت شد

امام‌ رضا علیه ‌السلام‌ شبهات ‌راجع‌ به‌ خردسال ‌بودن‌ امام‌ جواد علیه ‌السلام‌ برای ‌احراز مقام ‌امامت‌ را که‌ بیشتر از سوی‌ واقفیه ‌مطرح‌ می ‌شد با مقایسه ‌وی ‌با حضرت‌ عیسی‌ علیه‌ السلام ‌رفع ‌می‌ کردند و توضیح‌ می‌ دادند که‌ خردسالی‌ مانع‌ انتصاب به‌ مقام‌ امامت‌ الاهی ‌نمی ‌شود

شیعیان معتقدند علم حضرت در زمان خود در برترین درجه خود قرار دارد و علاوه بر علم، عصمت، عبادت، زهد، کرم و تمام صفات کریمه در حد اعلای خود در وجود حضرت متبلور است. ولی تاریخ اسلام اولین باری بود که امامت یک نوجوان را مشاهده می کرد. بیش از 25 سال از ولادت ایشان و 17 سال از امامتشان نگذشته بود که ظالمان و مستکبران دیگر نتوانستند ایشان را تحمل کنند و در نهایت ایشان را به شهادت رساندند. علاوه بر اینکه حضرت رضا علیه السلام هم تا دهه چهلم زندگی خود فرزند نداشتند و گروهی مانند «واقفیه» منتظر شاهدی بودند تا ادعای خود را ثابت کنند. از طرف دیگر، بیشتر مسلمانان روایاتی را شنیده بودند که بیانگر این مطلب بود که 12 امام داریم که 9 تن آنها از اولاد امام حسین علیه السلام هستند. 
همه این عوامل سبب شد که پذیرش امامت حضرت جواد علیه ‌السلام ‌در نوجوانی بسیار سخت شود و پذیرش امامت ایشان با موانعی رو به رو شود. در این شرایط سخت بود که علم و عصمت و حکمت امام علیه ‌السلام به منصه ظهور می رسد و مشتی بر دهان مخالفان خود می کوبد. در ادامه گوشه ای از اقدامات آن حضرت را که برای اقناع و پذیرش امامت خود انجام دادند، ذکر می کنیم:

1- تصریح حجت خدا
پس ‌از تولد امام‌ جواد علیه ‌السلام‌، حضرت ‌رضا علیه ‌السلام به ‌شیوه‌ های ‌گوناگون، از جمله با ذکر اینکه‌، مولودی‌ با برکت ‌تر از او زاده‌ نشده‌ - که‌ شبهه‌ افکنی‌ جماعت‌ واقفیه ‌را بی ‌اثر کرده ‌است‌ - بر امامت ‌وی ‌پس‌ از خود تأکید می ‌کردند. امام‌ رضا علیه ‌السلام‌ شبهات ‌راجع‌ به‌ خردسال ‌بودن‌ امام‌ جواد علیه ‌السلام‌ برای ‌احراز مقام ‌امامت‌ را که‌ بیشتر از سوی‌ واقفیه ‌مطرح‌ می ‌شد با مقایسه ‌وی ‌با حضرت‌ عیسی‌ علیه‌ السلام ‌رفع ‌می‌ کردند و توضیح‌ می‌ دادند که‌ خردسالی‌ مانع‌ انتصاب به‌ مقام‌ امامت‌ الاهی ‌نمی ‌شود.
در جایی صفوان بن یحیی که از نزدیکان امام‌ رضا علیه ‌السلام‌ و از اصحاب اجماع است از ایشان سوال می پرسد که قبل از ولادت ابی جعفر از شما سوال می کردیم می فرمودید که «خداوند فرزندی به من خواهد داد» و اکنون که خدا به شما این نعمت را ارزانی داشته اگر خدای ناکرده پیش آمدی برای شما پیش آید به چه کسی پناه ببریم؟ امام‌ رضا علیه ‌السلام‌ با دست خود به امام جواد علیه ‌السلام‌ اشاره می کنند که صفوان می گوید: این کودک سه سال بیشتر ندارد! و آنجا حضرت از قرآن استشهاد به حضرت عیسی علیه ‌السلام‌ می کنند که کمتر از سه سال داشت.

2-استشهاد قرآنی

هوش و استعداد و نرمخویی و ملاطفت حضرت جوادالائمه علیه السلام با مردم حتی با دشمنانش به حدی بود که آنها هم در برخورد با این خُلق، اذعان و اعتراف به این خصال می کردند

در موارد بسیاری خود امام جواد علیه ‌السلام‌ در سوالات و مناظراتی که پیش می آمد جوابگوی کمیِ سن برای امامت می شدند و در آنها به آیات قرآنی استشهاد و استدلال می کردند.
روزی علی بن اسباط (یکی از شیعیان کوفی) در دوران کودکی امام جواد علیه ‏السلام به حضور آن حضرت شرفیاب شد. او می‏ گوید: من دقیقا به قدّ و قامت آن بزرگوار خیره شده و قیافه و حرکات و سکناتش را زیر نظر داشتم تا در موقع مراجعت، شکل و شمایل امام علیه ‏السلام را بهتر برای یارانم در مصر نقل کنم. درست در همین هنگام که با این اندیشه به او نگاه می‏ کردم، آن حضرت نشست و رو به سوی من کرده و گفت: «ای علی بن اسباط! خداوند کاری را که در مسئله امامت کرده، همانند کاری است که در مسئله نبوت انجام داده است. گاهی در قرآن می ‏فرماید: «و آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّا» : ما به یحیای پیامبر علیه ‏السلام در دوران کودکی فرمان دادیم و گاهی در مورد انسانها می ‏فرماید: «حَتّی اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَ بَلَغَ اَرْبَعینَ سَنَةً» : تا زمانی که به کمال قدرت و رشد عقلی برسد و به چهل سالگی بالغ گردد. با توجه به این آیات همانگونه که ممکن است خداوند متعال حکمت را به انسانی در کودکی بدهد، در قدرت اوست که آن را در چهل سالگی بدهد.»(1) و به این ترتیب هر گونه شک و شبهه را در مورد امامتش از ذهن علی بن اسباط زائل نمود.

3-اثبات کمالات انکارناپذیر در مناظرات
در دو مورد بالا حیطه و محدوده اعلام و اعلان، افراد نزدیک و یاران بودند. ولی در بعضی موارد که احتیاج به تبلیغی گسترده و در حیطه وسیعی بود، امام محمدتقی علیه ‌السلام تمام قدّ در برابر منکرین می ایستادند و از فضایی که آنان برای حقانیت خود استفاده کرده بودند به نفع خود بهره می بردند. یکی از بزرگترین و عمومی ترین این موارد، مناظره ای بود که با یحیی بن اکثم انجام شد، که پیشنهاد آن هم از طرف مامون بود؛ به خاطر اشکالات و طعنه هایی که بزرگان عباسی برای به ازدواج در آوردن دختر مامون (امّ الفضل) برای حضرت مطرح می کردند.
مامون در پاسخ به آنها گفت: اما اینکه ابوجعفر را به دامادی خویش برگزیده‏ ام به خاطر این است که او با وجود کمی سنّ در فضل و دانش و اعجوبه بودن، برتر از همه است. امیدوارم که زمینه ‏ای فراهم شود تا دیگران نیز همچون من بر مراتب فضل و برتری ایشان مطلع شوند.
به پیشنهاد خود آنها، قاضی معروف و شهیر، یحیی بن اکثم را آوردند. و او سوال در مورد صید در حج پرسید که حضرت در پاسخ سوالاتی از نحوه و چگونگی صید پرسیدند که یحیی از شنیدن این فروع و مسائل، متحیر شد و نشانه عجز و زبونی در قیافه ‏اش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد و امر برای اهل مجلس روشن شد که او حریف حضرت جواد علیه ‏السلام نیست.
در اینجا اقرار و اعتراف بزرگی را مامون انجام داد و گفت: خدای را به خاطر این نعمت و درستی تشخیص خودم حمد می‏ کنم، آنگاه رو به عباسیان کرد و گفت: اکنون آنچه را که منکر بودید بر شما روشن شد؟!
این مناظره و مناظراتی که در زمان معتصم انجام شد همه گواه و شاهد بر اعلم و اکمل بودن حضرت نسبت به عالمان و عابدان زمان خود بود مانند خاری در چشم دشمنان؛ تا جایی که حضرت را در حالی که 25 سال بیشتر نداشتند، مسموم و شهید کردند.

پی نوشت:

1-الارشاد شیخ مفید : ج2، 384
2- مناقب آل ابی طالب: ج3، 486
3-بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏50، ص: 91
4-کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏1، ص: 179

5-الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 383و 384
6-الارشاد شیخ مفیدج2 ص 388
7-سوره مریم آیه 12
8- سوره احقاف آیه 15
9-الارشاد شیخ مفید ج2، ص
  • admin uofe

کتابی برای همه اعصار

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۳ ب.ظ

قرآن و آیین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) جهانی است و به قوم و منطقه خاصی اختصاص ندارد.

قرآن

بهترین سند این سخن، قرآن کریم است که فرمود: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا؛ ما تو را بشارت دهنده و ترساننده، براى عموم مردم فرستادیم». (سبأ (34) آیة 28)

نیز فرمود: «و ما أرسلناک الا رحمةً للعالمین؛ ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم». (انبیاء (21) آیة 107)

از این رو می بینیم قرآن در دعوت های خود از لفظ «الناس» بهره گرفته و می گوید: «یا أیّها النّاس قدجائکم الرّسول بالحقّ من ربّکم فآمنوا خیراً لکم؛ اى مردم، رسولى از جانب پروردگار شما به حق نزد شما آمده است. پس به او ایمان بیاورید که براى شما بهتر است». (نساء (4) آیة 170)

قرآن برای رساندن انسان به سعادت همیشگی نازل گردیده و در این راستا کلیات هر آن چه برای رسیدن به این هدف لازم بوده، بیان نموده است.

به عبارت دیگر قرآن به عنوان قانون اساسی اسلام در بر گیرنده مجموعه ای از اصول و ضوابط هماهنگ با خطرات انسانی است که همواره بر تارک اندیشه ها چون خورشیدی می درخشد، و سعادت و عظمت را در گرو آشنایی و عمل به قوانین خود می داند.

مقصود از این که قرآن کتابی برای همه زمان ها و همه دوره ها است، این است که قواعد و قوانین و احکام و ارزش های اخلاقی و معارفی که در آن بیان شده، اختصاص به زمان و مکان و دوره خاصی از زندگی بشریت ندارد، بلکه آنها جاودانه بوده و برای ملتی خاص یا دوره و زمانی به خصوص نمی باشد

اصل عدالت و امانت اصل کلی، امر به معروف و نهی از منکر اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان، اصل مساوات مردم و تعیین معیار امتیاز از قبیل:‌، علم و جهاد،‌ نفی استبداد، اصل عدم سلطه کافران بر مۆمنان، اصل صلح و اخوت، اصل بهره برداری از نعمت های الهی، اصل وفای به عقود، اصل توحید به وحدت، اصل عدم حرج، و اصل پذیرش اختیاری دین، از جمله اصول کلی است که قرآن بیان فرموده است.

همچنین مقصود از این که قرآن کتابی برای همه زمان ها و همه دوره ها است، این است که قواعد و قوانین و احکام و ارزش های اخلاقی و معارفی که در آن بیان شده، اختصاص به زمان و مکان و دوره خاصی از زندگی بشریت ندارد، بلکه آنها جاودانه بوده و برای ملتی خاص یا دوره و زمانی به خصوص نمی باشد. البته با توجه به این که قرآن دارای بطن بلکه بطونی است،‌ در این کتاب الهی اشارات و اموری باشد که از اسرار و نهفته هایی کشف کند که فهم عادی و متعارف نتواند آن را درک کند و علم این گونه مسائل برای امامان معصوم (علیهم السلام) و راسخان در علم است.

آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمان‌ های قرآن را جاودانه معرفی می‌ کنند؛ مانند: «تَبَارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا» (فرقان، آیه 1)؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده ‌اش نازل کرد تا بیم‌ دهنده جهانیان باشد.

قرآن برای تمامی اعصار

دلایل برون دینی و درون دینی زیادی بر این نکته گواهی می دهند که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1. کافی نبودن عقل برای بر طرف کردن نیاز همیشگی بشر به هدایت

الف. بشر برای این خلق شده که با رسیدن به خدا به کمال برسد؛ پس باید به این سمت و سو هدایت شود.

ب. ابزارهای موجود بشر از برآوردن تمام نیازهای هدایتی او عاجز است.

ج. این نیاز به گونه ای است که در طول زمان و تمام اعصار پا بر جاست. از آنجایی که دین و قرآن برای برآورده ساختن نیازهای هدایتی بشر آمده است، باید پاسخگوی نیازهای هدایتی بشر تا روز قیامت باشد و اختصاصی به زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) نداشته باشد.

2. آیاتی که دلالت بر جامعیت قرآن می کند

آیاتی در قرآن وجود دارد که بیان می کند قرآن کتابی جامع است که نیازهای هدایتی انسان ها را پاسخگو است.

این آیات که در زیر به آنها اشاره می گردد، اطلاق دارند و شامل نیازهای هدایتی همه انسان ها در همه زمان ها می شوند:

1. «مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ»[1]؛ ما در کتاب، بیان هیچ چیز را فرو گذار نکردیم.

آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمان ‌های قرآن را جاودانه معرفی می‌ کنند؛ مانند: «تَبَارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا»؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم‌ دهنده جهانیان باشد. (آیه 1، فرقان)

مقصود از این که قرآن کتابی برای همه زمان ها و همه دوره ها است، این است که قواعد و قوانین و احکام و ارزش های اخلاقی و معارفی که در آن بیان شده، اختصاص به زمان و مکان و دوره خاصی از زندگی بشریت ندارد، بلکه آنها جاودانه بوده و برای ملتی خاص یا دوره و زمانی به خصوص نمی باشد.

2. «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ » [2]؛ و هیچ تر و خشکی نیست، مگر این که در کتابی روشن ثبت است.

3. «أَفَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنَزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلًا» [3]؛ پس داوری جز خدا جوییم، با این‌ که اوست که این کتاب را به تفصیل به سوی شما نازل کرده است؟

4. «مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُوْمِنُونَ» [4]؛ سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه (از کتاب ‌هایی) است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیزی است و برای مردمی که ایمان می ‌آورند، رهنمود و رحمت است.

5. «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ» [5]؛ و ما بر تو این قرآن را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند و برای مسلمانان هدایت و رحمت و بشارت باشد.

گفتنی است که اگر چه ظاهر این آیات تمام نیازهای بشر است اما اکثر مفسران بر این باورند که مراد از این آیات، جامعیت قرآن در بیان امور مربوط به هدایت است.

این گروه از دانشمندان با توجه به قلمرو دین و هدف از نزول قرآن کریم، که آن را مربوط به امور هدایتی و دینی می ‌دانند، اطلاق آیات و جامعیت را قید می ‌زنند. («تفسیر نمونه»، ج 11، ص 361)

3. جاودانه بودن دین اسلام

آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمان ‌های قرآن را جاودانه معرفی می‌ کنند؛ مانند: «تَبَارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا»؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم‌ دهنده جهانیان باشد. (آیه 1، فرقان)

بی ‌تردید چیزی که تا ابد استمرار دارد، باید در تمام اعصار به تمام نیازهای انسان در زندگی فردی و اجتماعی، برای تحقق هدایت و سعادت، پاسخ دهد.

پی نوشت ها:

[1]. انعام، 38.

[2]. انعام، 59.

[3]. انعام، 114.

[4]. یوسف، 111.

[5]. نحل، آیه 89.



منابع:

سایت اسلام کوئیست

سایت پاسخگو

پارسی بلاگ

  • admin uofe

نقش اختیار انسان در هدایت یا گمراهی اش

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۳ ب.ظ

"انسان" و هیچ موجود دیگری، نه خالق است، نه ربّ، نه مالک، نه قادر و نه هدایت کننده است؛ بلکه پس از موهبت عوامل هدایت در درون (عقل، منطق، شعور، فطرت، الهام)، و نیز عوامل هدایت در برون (نبی، رسول، وحی و امام)، که همه روشنگر راه رشد و هدایت و نیز راه پرتگاه و هلاکت هستند، "انتخاب" می کند. هر کدام را انتخاب کرد، خدا به همان مقصد و مقصود هدایتش می ‌کند و به آثار و نتایج دنیوی و اخرویش که آن را نیز خداوند متعال خلق، مقدر (اندازه) و مقرر کرده است، می‌ رساند.

فرآوری: محمدی -بخش قرآن تبیان
اختیار انسان

انسان در انجام دادن کارهای خود دارای اختیار است و آموزه های قرآنی هم با این حقیقت منافاتی ندارد و موید آن است، ولی از آن جا که قرآن بعضی از آیاتش بعضی دیگر را تفسیر می کند، باید آیات را کنار هم گذاشت تا معنای واقعی آن بدست آید.

کلمه اضلال (گمراه کردن) در آیات قرآن به خدا و به شیطان و به دیگران نسبت داده شده است. باید توجه داشت که اضلال خدا روی چه شرایطی، چگونه و برای چه کسانی است.

اضلال خداوند اضلال ابتدایی نیست و این اضلال برای کسانی است که با اختیار خود موجب گمراهی خود را فراهم کرده اند. مثل آن که فرمود: مومن و معتصم را هدایت می ‌کند: «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا : اما کسانى که به خدا ایمان آورده و به او تمسک جستند، به زودى آنان را در رحمت و فضلى از جانب خود در مى ‏آورد و به راهى راست به سوى خود هدایت مى ‏کند.
کافر و ظالم را هدایت نمی ‌کند: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً» (النساء، 168) کسانى که کفر ورزیدند و ستم کردند خدا هرگز در صدد آمرزش آنان و اینکه به راهى هدایتشان کند نیست. (هدایت آنان مشیّت و اراده الهی نیست).

اضلال خداوند اضلال ابتدایی نیست و این اضلال برای کسانی است که با اختیار خود موجب گمراهی خود را فراهم کرده اند

مثال: ما نیز همین کار را می ‌کنیم. فرض کنید رئیس صاحب یک شرکت هستید و می ‌گویید: "هر که را بخواهم استخدام می ‌کنم" – بعد شرایط را بیان کنید و بفرمایید: افراد مومن، متخصص، سالم، کاری و متعهد و دلسوز، بدون سوء پیشینه، دارای مدرک تحصیلی فلان و ... را استخدام می ‌کنم.
خدا هم می ‌فرماید: بندگان خالص، مومن، دارای عمل صالح، متقی و آنان که مرا دوست دارند و بر من شریکی نمی‌ گیرند و به دیگران ظلم نمی‌ کنند را به صراط مستقیم تا مقام قرب خودم هدایت می ‌کنم و در بهشت خودم جای می ‌دهم.

نقش انسان، اختیار و اراده‌اش در هدایت یا گمراهی چیست؟

نقش "انسان و اختیارش"، فقط در "انتخاب" است، نه نتیجه‌ی آن.

به عنوان مثال: اگر مقابل انسان یک نوشیدنی گوارا مثل آب سالم یا آب میوه ‌ی سالم و همچنین یک نوشیدنی مضر مثل شراب مسکر یا اسید قرار گرفت، و برای انسان روشن شد که هر کدام چیست و چه آثاری دارد؟ فقط "انتخاب" این که کدام را بنوشد با خود اوست، هر کدام را نوشید، آثار و عواقبش در اختیار او نیست و "جبری" است. نمی تواند بگوید: من دلم می‌ خواهد شراب مسکر بنوشم تا عقلم کامل ‌تر شود و یا اسید بنوشم تا ویتامین‌ های بدنم تقویت شوند.
این مهم، در تمامی شئون فردی و اجتماعی حیات بشر حاکم است. شما انتخاب می‌ کنید که با چه کسی ازدواج کنید – چه رفتاری را در خانواده پیشه کنید – با پدر و مادر چگونه رفتار کنید – فرزند را چگونه و بر اساس چه آموزه‌ ها و فرهنگی تربیت کنید - چه شخص یا جناحی را به مسئولیت انتخاب کنید – چه شغلی را برای امرار معاش برگزینید و ...، اما هر کدام را انتخاب کردید، آثار و عواقب خودش را در پی دارد. آن دیگر در اختیار شما نیست.

لااکراه فی الدین

قرآن کریم در این باب سخن می گوید

یک - خداوند متعال در قرآن کریم فرمود که در دین (اعتقادات) هیچ اجباری نیست «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ»، یعنی شما را مثل ملائک یا حیوانات مجبور نیافریدم، بلکه عقل و شعور و اراده و اختیار دادم و هیچ کس نیز نمی ‌تواند اعتقادی را به زور بر دیگری تحمیل کند.

البته علت را نیز بیان داشت و فرمود: به دلیل آن که راه رشد و راه گمراهی کاملاً روشن شده است «قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» - سپس نقش اختیار و اراده انسان در "انتخاب" را نیز بیان نمود: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُوْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ - پس هر که به طغیانگر (شیطان و پیروانش) کفر ورزد و به خدا ایمان آورد حقّا که به دستگیره محکم چنگ زده که گسستن ندارد، و خداوند شنوا و داناست.» (البقره، 256»
پس اختیار کافر شدن به طاغوتِ (درون و برون) و ایمان به الله جلّ جلاله، و یا خدایی ناکرده بالعکس، با انسان است، اما وقتی انتخاب کرد، هدایت در مسیر انتخاب شده و رسیدن به آثار و عواقبش در اختیار خودش نیست، بلکه طبق نظام و قوانین حکیمانه خلقت و هدایت است.

اگر کسی الله جلّ جلاله را معبود و هدف گرفت، خداست که او را به سوی کمال و قرب خودش هدایت می‌کند – و اگر کسی طاغوت ‌ها را معبود، هدف و محبوب گرفت، خداست که او را به سوی همان ها هدایت می ‌کند و خداست که هر دو را به نتیجه انتخابشان می ‌رساند.
دو – در آیه ‌ی بعد، چگونگی هدایت را بیشتر شرح داده و می ‌فرماید: هر کس به الله ایمان آورد، خدا او را هدایت می ‌کند. این خداست که او را به واسطه ‌ی ایمان، از ظلمات به نور می ‌برد، نه این که خودش خویشتن را هدایت کرده و از ظلمت به نور می‌ برد «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ - خدا سرپرست و کارساز کسانى است که ایمان آورده باشند، ایشان را از ظلمت ‏ها به سوى نور هدایت مى‏ کند» - و هر کس به طاغوت ایمان آورد، هدایتش را به طاغوت می ‌سپارد؛ و البته که مسیر هدایتی طاغوت همان است که خداوند متعال در نظام حکمیانه ‌ی خلقت و هدایت مقدر و مقرر کرده است، یعنی خروج از نور به سوی ظلمات «وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآوُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ - و کسانى که (به خدا) کافر شده اند، سرپرستشان طاغوت است که از نور به سوى ظلمت سوقشان مى ‏دهد، آنان دوزخیانند و خود در آن بطور ابد خواهند بود. (البقره، 257»
پس این خداست که هدایت می ‌کند یا هدایت نمی کند، اما راه را با اختیار خودش انتخاب می کند.
  سه - خدای متعال اسبابی برای هدایت قرار داده و همچنین طرق و اسبابی نیز برای گمراهی قرار داده است، مثل آن که فرمود: دعوت به حق و اسلام یکی از این طرق هدایت است، پس انتخاب با انسان است که دعوت را بپذیرد و بیاید یا نپذیرد و نیاید؟ هر کدام را انتخاب کرد، آثار و عواقبش طبق هدایت و ربوبیت الهی بر  او مترتب می ‌گردد: وَاللّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَیَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (یونس، 25)
خدا (با زبان قرآن و زبان خلقت) بندگانش را به سوى دار السلام (بهشت که سلامتی محض است) دعوت مى ‏نماید، و از میان آنان هر که را بخواهد به سوى صراط مستقیم هدایت مى‏ کند.
یعنی دعوت عمومی است، همه دعوت می‌ شوند، اما از میان همگان، آنان که این دعوت را می ‌پذیرند را به سوی دارالسلام دعوت می کند.

بندگان خالص، مومن، دارای عمل صالح، متقی و آنان که مرا دوست دارند و بر من شریکی نمی‌ گیرند و به دیگران ظلم نمی‌ کنند را به صراط مستقیم تا مقام قرب خودم هدایت می ‌کنم و در بهشت خودم جای می ‌دهم.

نتیجه:
نتیجه آن شد که "انسان" و هیچ موجود دیگری، نه خالق است، نه ربّ، نه مالک، نه قادر و نه هدایت کننده است؛ بلکه پس از موهبت عوامل هدایت در درون (عقل، منطق، شعور، فطرت، الهام)، و نیز عوامل هدایت در برون (نبی، رسول، وحی و امام)، که همه روشنگر راه رشد و هدایت و نیز راه پرتگاه و هلاکت هستند، "انتخاب" می کند. هر کدام را انتخاب کرد، خدا به همان مقصد و مقصود هدایتش می ‌کند و به آثار و نتایج دنیوی و اخرویش که آن را نیز خداوند متعال خلق، مقدر (اندازه) و مقرر کرده است، می‌ رساند.

چرا برای هدایت دعا می‌ کنیم؟

«رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ» (آل‌ عمران، 8)
(آنان مى ‏گویند) پروردگارا، دل ‏هاى ما را پس از آنکه ما را راهنمایى کردى منحرف مگردان، و از جانب خود رحمتى به ما مبذول دار، زیرا که تویى که بسیار بخشنده ‏اى.
برای هدایت خود دعا می ‌کنیم و از او می ‌خواهیم که ما را هدایت کند، یعنی یک لحظه به خودمان وانگذارد، و از او می‌ خواهیم که پس از هدایت شدن نیز از مسیر خارجمان نگرداند (چون هدایت و گمراهی به اراده و قدرت اوست)، می‌ خواهیم تا بابت گناهانمان ما را از شمول رحمت و صراط مستقیم خارج نکند.


منابع :
سایت ایکس شبهه
اسلام کوئست

 

  • admin uofe

تلاوت این آیات هنگام خواب مفید است

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ب.ظ

در روایات اسلامی، آیه ی ۵۴ سوره ی اعراف به آیه سخره معروف است و به نظر می رسد این اصطلاح از کلمه ی «مسخرات» گرفته شده است که می گوید خورشید، ماه و ستارگان در تسخیر امر الهی هستند.

فرآوری: زهرا اجلال-بخش قرآن تبیان
قران

"سخرَة" چنان که ابن منظور در "لسان العرب" آورده، به معنای "الضحکة" است; یعنی ریشخند کردن، و "مسّخّر" به پدیده ای می گویند که او را به کاری که مایل به انجام دادن آن نیست، وادار کنند. (لسان العرب، ماده سخر)

این معنا به معنای اول که ریشخند و ذلیل کردن است، باز می گردد و کسی را به کاری که به انجام دادن آن مایل نیست، وادار کردن به معنای ذلیل کردن او است؛ چنان که در همان منبع آمده است: "قال الله تعالی: " وَسَخَّر لَک الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَآئِبَینَ وَسَخَّرَ لَکم اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ "؛ ای ذللهما؛ و [خدا] خوشید و ماه ، شب و روز را مسخّر شما گردانید؛ یعنی آن ها را ذلیل کرد [و در خدمت شما قرار داد]." [33 ابراهیم]
نام نهادن این آیه [آیه، 54] به دلیل طرح مسألة "مسخّر شدن برخی موجودات" در آن است.

امام صادق (علیه السلام) در روایتی می فرماید: هر کس هنگام خواب آیة الکرسی را (3مرتبه) و «آیه شهد اللّه» و «آیه سخره» و «آیه سجده» را بخواند، خداوند او را از شرّ شیطان سرکش حفظ می کند و بر او 30 فرشته می گمارد که خداوند را حمد، تسبیح، تکبیر و تهلیل کنند و برای او طلب مغفرت نمایند تا از خواب برخیزد و ثواب تمام این ذکرها برای او خواهد بود

خداوند متعال در آیه ی سخره، یعنی آیه ی ۵۴ سوره ی اعراف می فرماید: پروردگار شما خداوندی است که آسمان ها و زمین را در شش روز [شش ایام] آفرید: سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت، با پرده تاریک شب، روز را می پوشاند و روز به سرعت در حرکت است و شب را طلب می کند و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید، در حالی که در تسخیر فرمان او هستند، آگاه باشید که آفرینش و تدبیر جهان برای خدا [و تحت فرمان] اوست، پر برکت است خداوندی که پروردگار جهانیان است.
این آیه در واقع جوابی است برای بت پرستان که تصور می کردند بت ها شفاعتشان خواهند کرد و آیات الهی و انبیاء را تکذیب می کردند که قبل از این آیه، به آن اشاره شده است و خداوند می خواهد برساند که همه ی امور جهان و آخرت در زیر سیطره اوست و همه را خداوند مسخر کرده است و اگر شفیعی باید باشد، آن شفیع کسی است که جهان در تسخیر اوست نه بت های ساخته دست بشری که هیچ تحرکی ندارند و خداوند برای شخصیت دادن به انسان نعمت ها را به او یادآوری می کند و یکی از آن نعمت ها این است که خورشید، ماه و ستارگان به امر الهی در خدمت انسان ها می باشند و خداوند این ها را مسخر کرده تا به مردم سود برساند. [مکارم شیرازی، ناصر. نمونه، ج ۱۱، ص ۱۷۱]
بنابراین، باید دل ها به خدا متوجه شود که اگر بشر خدا را بشناسد، به سلامت و سعادت ابدی می رسد و شناخت خدا تفکر در آیات او که در آسمان و زمین پراکنده است، میسر می شود.

اوست که آسمان و زمین را آفرید و دانش بشر هرچه فراتر رود، نشانه های عظمت و قدرت را بیشتر خواهد دید. اوست که اولین بار هستی را بیافرید و امور آن به گونه ای مستمر در دست قدرت خویش قرار داد، اوست صاحب قدرتی گسترده و اوست پدید آورنده رشد دهنده ی مخلوقات و اوست پروردگار جهانیان.

آثار خواندن این آیات

از جمله راه های تطهیر قوّه ی خیال، مداومت در خواندن آیه ی سخرِه می باشد که به قوّه ی خیال توحّد می بخشد. زیرا قوّه ی خیال بر اساس اصل مجرّدیّتش زود به آن چه که روی آورد، خو می کند. انسان اگر مدّتی با این آیه یا آیاتی مشابه این حشر پیدا کند، خواهد توانست نفس خود را به توحّد بکشاند

در مورد آثار قرائت این آیات، مطالب زیادی در روایات آمده است؛ از جمله این که قرائت این آیات (هفتاد بار) موجب رفع شرّ شیطان های جنّی و انسی می شود. [مستدرک الوسائل، ج 4، ص 169؛ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 521،ح 3134؛ جامع الدعوات، ص 19؛ اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة، ص 279] روایات این آیه را در صفاء قلب و اطمینان نفس و نفی خواطر و برطرف کردن شک، موثر می دانند. [ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 78، ص 241؛الکافی، ج 2، ص 539]

امام صادق (علیه السلام) در روایتی می فرماید: هر کس هنگام خواب آیة الکرسی را (3 مرتبه) و «آیه شهداللّه» و «آیه سخره» و «آیه سجده» را بخواند، خداوند او را از شرّ شیطان سرکش حفظ می کند و بر او 30 فرشته می گمارد که خداوند را حمد، تسبیح، تکبیر و تهلیل کنند و برای او طلب مغفرت نمایند تا از خواب برخیزد و ثواب تمام این ذکرها برای او خواهد بود. [بحار الانوار؛ ج 84/180]

همچنین خواندن آیه سخره در رکعت ششم از نوافل ظهر، [جواهرالکلام، 8/175 و 184؛ زبدة البیان/114] بر بالین محتضر (براى راحت جان دادن او)، [جواهرالکلام 8/184] هنگام ترس از ساحر و شیطان، هنگام چموشى حیوان و عدم تمکین آن، [مجمع الفائدة 2/ 107 و 108؛ زبدة البیان/ 114] هنگام رسیدن حاجى به عرفات ، [المهذب 1/247 ] و هنگام ورود به مسجد، [ذکرى الشیعة، 3/135] مستحب است.

امام صادق علیه السلام وقتی به آسمان نگاه می کردند، این آیه را می خواند: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأوْلِی الألْبَابِ [آل عمران : ۱۹۰] و سپس آیه ی سخره را می خواند. یعنی إِنَّ رَبَّکم اللّه الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ...  آیه ۵۴ سوره ی اعراف و پس از آن دعا می کردند. [نوری، حسین. مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۱۴۸، ب ۱۰]

تلاوت این آیه در طهارت باطنی، طهارت خیال اثر دارد

اما طهارت خیال از اعتقادات فاسد است و جولانش در میدان آمال و امانی می باشد.
انسان باید مراتب طهارت ظاهری را بگذراند تا به مرتبه باطنی برسد. طهارت باطنی را مراتبی است که از طهارت خیال آغاز می گردد و به طهارت روح و سِرّ پایان می پذیرد.

مهمترین و مشکل ترین مرتبه طهارت و پاکی، مرتبة قوه خیال است. چرا که انسان باید آن را از تخیلات بی خود و سوء ظن های بیجا نجات بخشد.

از جمله راه های تطهیر قوّه ی خیال، مداومت در خواندن آیه ی سخرِه می باشد که به قوّه ی خیال توحّد می بخشد. زیرا قوّه ی خیال بر اساس اصل مجرّدیّتش زود به آن چه که روی آورد، خو می کند.

انسان اگر مدّتی با این آیه یا آیاتی مشابه این حشر پیدا کند، خواهد توانست نفس خود را به توحّد بکشاند. در بیانی دیگر متذکر شده اند که آیه سخره دستور العمل سائر در برنامه ی سالکان است و تأثیر آن در صفای قلب و اطمینان نفس و نفی خواطر و ازاله ی شک و وسواس موثر بوده و آدمی را به یقین می رساند ... ( هفتاد مرتبه گفتن این آیات، برای نفوس طالب معارف، موثّر است و اثر آن به صورت یقینی اثبات شده است.) [کتاب شریف «شرح مراتب طهارت»؛ از رساله ی وحدت از دیدگاه عارف و حکیم حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی]


منابع:
جمعى از پژوهشگران زیر نظر سید محمود هاشمى شاهرودى، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، جلد 1، صفحه 195
دانشنامه قرآن، بهاء الدین خرمشاهی، ص 90
سایت بیکرانه وجود
کتاب شریف «شرح مراتب طهارت»؛ از رساله ی وحدت از دیدگاه عارف و حکیم حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله/ شارح: استاد صمدی آملی حفظه الله
نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات
سایت رهروان ولایت
  • admin uofe

یک قاعده ی طلایی برای سنجش اعمال !

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ب.ظ

روزهای آغازین مهر بود که از کار بیکار شدم، سعی می کردم خود را خوشحال نشان دهم تا شور و هیجان پسرم که اولین بار بود مدرسه را تجربه می کرد، بهم نریزد.

چند روز پیش آمد و گفت، امروز خانم معلم گفت یک درس مهم یاد می دهد «هر چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند» و بعد گفت به این موضوع فکر کنیم. یعنی چی بابا؟

دیگر صدایش را نمی شنیدم؛ این درس مهمی بود که مدت ها فراموش کرده بودم و بیکاری امروزم نتیجه سهل انگاری ام در بیکار شدن همکارم بود...

این را مردی سی و چند ساله می گوید و حسرت می خورد که کاش این درس را فراموش نکرده بود و در برابر زیر آب زنی هایی که علیه همکارش شده بود می ایستاد تا امروز به همان درد دچار نشود.

فرآوری: زهرا اجلال - بخش قرآن تبیان 
سنجش اعمال، ترازو

انسان موجودی اجتماعی است. آموزه ‌های اسلامی که بر اساس فطرت قرار گرفته (روم، آیه۳۰) و بر آن است که سعادت دنیا و آخرت را در چارچوب معرفت و عمل صالح از جمله عمل اجتماعی صالح تأمین کند؛ چرا که بدون عمل اجتماعی، انسان نمی‌ تواند سعادتمند شود. (سوره عصر)
اما همیشه نوع تعامل با دیگران از همسر و فرزند تا دیگر افراد جامعه مسئله مهم برای هر انسانی بوده است؛ زیرا تفاوت ‌های روحی و روانی و تفاوت ‌ها در نیازها و خواسته‌ ها، موجب تضاد منافع و تقابل میان افراد جامعه می ‌شود. از همین ‌رو بخش اعظم آموزه‌ های دستوری در شرایع اسلامی همواره به حوزه تعاملات اجتماعی و تبیین حقوق، اختصاص یافته است.
تلاش آموزه ‌های قرآنی و اسلامی آن است که ما معیار زندگی درست و تعامل صحیح با دیگران را بیاموزیم و بر اساس آن عمل کنیم تا سعادت دنیا و آخرتمان تأمین شود. اما مشکل بسیاری از مردم این است که حجم بسیار آموزه ‌ها و تعامل بسیار با دیگران در هر لحظه از عمر امکان نمی ‌دهد تا هر دم به ارزیابی صحیح و بطلان عمل خود بپردازیم و درستی و نادرستی آن را ارزیابی کنیم.
از این ‌رو همواره یک پرسش برای همگان وجود دارد که در یک کلمه چه معیاری وجود دارد که موفقیت خود را در تعامل صحیح با دیگران بسنجیم؟ آیا ما دارای یک معیار درونی و همیشگی هستیم که داوری و ارزیابی درستی در این ‌باره داشته باشیم؟ آیا می‌ توانیم بدون مراجعه به کسی یا چیزی در هر لحظه دریابیم که عملی که انجام می ‌دهیم درست و نادرست و صحیح و غلط است؟ چه شاخص درونی وجود دارد که ما هرگاه اشتباه و خطا می ‌کنیم ما را باز دارد و به اصلاح و تصحیح عمل مجبور سازد؟

خود معیاری انسان بر اساس فطرت

هر انسان در درون خود یک معیار و شاخصی دارد که هر لحظه و هر ساعت می ‌تواند اعمال خویش را با آن ارزیابی کند. این معیار همان فطرت پاک انسانی است که خداوند در درون همگان تعبیه کرده است و انسان می‌ تواند با مراجعه به خود، اعمال و تعاملات خویش با دیگران را ارزیابی کند

پیامبر (صلی الله علیه و آله) به این پرسش که آیا یک معیار دقیق و علمی و درونی و همیشگی وجود دارد؟ پاسخ مثبت می ‌دهد و می ‌فرمایند که:

هر انسان در درون خود یک معیار و شاخصی دارد که هر لحظه و هر ساعت می ‌تواند اعمال خویش را با آن ارزیابی کند.

این معیار همان فطرت پاک انسانی است که خداوند در درون همگان تعبیه کرده است و انسان می‌ تواند با مراجعه به خود، اعمال و تعاملات خویش با دیگران را ارزیابی کند.

شخصی از پیامبر اسلام صلی الله و علیه وآله پرسید: «ای فرستاده خدا!‌ کاری به من یاد بده که میان آن عمل و بهشت فاصله ‌ای نباشد.»
پیامبر فرمود: «عصبانی مشو و از مردم چیزی طلب مکن و آنچه را برای خود می ‌پسندی برای مردم نیز همان را بپسند» (امالی طوسی، ص ۵۰۷؛‌ مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۲۲۲؛ بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۷۲ و ج ۴۷، ص۴۷، ص ۱۲۵)
در جایی دیگر آمده است که عرب بادیه ‌نشینی نزد پیامبر صلوات الله علیه آمد و رکاب شتر پیامبر (صلی الله و علیه وآله) را گرفت و گفت: ای رسول خدا! چیزی به من یاد بده که به وسیله آن وارد بهشت شوم!
پیامبر صلوات الله علیه فرمود: «آنچه را که دوست داری دیگران نسبت به تو روا دارند، تو نیز همان را نسبت به آنان روا دار؛ و آنچه را که ناپسند می ‌داری که دیگران نسبت به تو انجام دهند، تو نیز آن را در حق آنان انجام مده
. اینک، رکاب شتر مرا رها کن! (کافی، ج ۲ ص ۱۴۶)
امام علی (علیه السلام) نیز می ‌فرماید: خودت را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه که برای خود دوست می ‌داری، برای دیگران هم دوست بدار و آنچه برای خود نمی ‌پسندی، برای دیگران هم مپسند. (نهج ‌البلاغه، نامه ۳۱)
از این روایات می‌ توان دریافت که حضرت رسول (صلی الله و علیه وآله) با بیان یک قاعده طلایی بر آن است تا انسان به خود ارزیابی از عملش اقدام کند و وضعیت خود را با خدا و بهشت و سعادت مشخص کند.

اگر انسان بتواند به این معیار مراجعه کند دیگر نیازی نیست که از کسی چیزی بپرسد و هرگاه در مورد عملی شک و تردید داشت، می ‌تواند با مراجعه به فطرت خویش دریابد که آن عمل مطابق عدالت و حق است یا خلاف آن؟

مسلمان مومن واقعى، کسى است که براى دیگران نیز به اندازه خودش، راحت و آسایش و حق استفاده از مواهب زندگى را بخواهد و اصولا آسایش و خوشبختى خود را، در آسایش و خوشبختى دیگران جستجو کند.

فطرت آدمی؛ معیاری برای سنجش اعمال

البته اینکه گفته شد انسان به خودش مراجعه کند تا وضعیت اعمال خویش را ارزیابی و سنجش کرده و به اصلاح و تصحیح عمل بپردازد، مراد از خود، همان فطرت سالم و سلیم است؛ زیرا زمانی انسان می‌ تواند معیار سنجش حق و باطل و عدالت و ظلم قرار گیرد که براساس ساختار فطری و الهی باشد.
خداوند به هر انسانی یک مجموعه توانایی بخشیده است که شامل دانش‌ ها و تمایلات است. این مجموعه که در ذات هر انسانی تعبیه شده شامل توانایی معرفتی و گرایشی به خیرها و کمالات و گریز از باطل و نواقص است. انسان‌ ها به طور فطری از الهامات تقوایی و فجوری برخوردارند و می ‌توانند حق و باطل و خیر و شر را بشناسند و همچنین به خیر و حق گرایش یافته و از شر و باطل و بی‌ عدالتی گریزان باشند. (شمس، آیات ۷ تا ۱۰)

 اینکه گفته شد انسان به خودش مراجعه کند تا وضعیت اعمال خویش را ارزیابی و سنجش کرده و به اصلاح و تصحیح عمل بپردازد، مراد از خود، همان فطرت سالم و سلیم است؛ زیرا زمانی انسان می‌ تواند معیار سنجش حق و باطل و عدالت و ظلم قرار گیرد که براساس ساختار فطری و الهی باشد

اما بسیاری از مردم به دلایلی فطرت خود را می ‌پوشانند و اجازه نمی ‌دهند تا آن همانند چراغی روشنگر باشد و پیش پای آنان را روشن سازد و حق و باطل را نشان دهد و گرایش به خیر و عدالت و حق داشته باشد. (شمس، آیات ۷ تا ۱۰)
آن فطرتی می ‌تواند معیار سنجش حق و باطل و درست و نادرست باشد که از بیمار دلی سالم مانده و گرفتار زنگار و مهر نشده باشد.

اما اگر فطرت، سلامت خود را از دست بدهد، به طور طبیعی عمل و رفتار نمی ‌کند. از همین رو حقایق را وارونه می‌ بیند و تفسیر می ‌کند و به جای گرایش به خیر به سوی شر می‌ رود و به جای آنکه در پی مصادیق کمالی حقیقی باشد، به سوی مصادیق کمالی دروغین می‌ رود.

این گونه است که بیمار دلانی چون منافقان هنجارها و ارزش‌ ها را ضد ارزشی دانسته و رفتارهای نابهنجار و زشت خویش را هنجار ارزیابی می ‌کنند و وقتی به آنان اعتراض می‌ شود که چرا افساد می ‌کنید می‌ گویند که ما مصلح هستیم. بر همین اساس آنان انسان ‌های دارای قلب سالم و سلیم و فطرت پاک و سالم را سفیه و بی‌ خرد می‌ دانند و ایمان ‌آوری آنان نسبت به ارزش ‌ها و هنجارها و احکام شریعت مطابق فطرت را عین سفاهت و بی‌ خردی دانسته و به تمسخر آنان می ‌پردازند (بقره، آیات ۸ تا ۱۵)
هرگاه انسان این گونه رفتار کند و فطرت را دفن نماید و فتیله آن را پایین کشد، از حوزه فطرت انسانی بیرون رفته و در مقام حیوانیت وارد می‌ شود و اگر ادامه یابد از آن نیز پست ‌تر شده و قساوت قلب و سنگدلی ‌اش موجب می ‌شود تا دیگر حتی احساس حیوانی نداشته باشد و ادراک و فهم حیوانی را از دست دهد و به سنگ تبدیل شود. (اعراف، آیات ۱۷۶ و ۱۷۹؛ بقره، آیه ۷۴)

به هر حال انسان، خود بهترین داور برای سنجش اعمال خویش و تنظیم روابط سالم با دیگران است. اگر کسی بخواهد رفتار دیگران نیز با وی خوب شود، بهتر است که رفتار خود را با دیگران بهبود بخشد.

اگر هر کسی این‌ گونه عمل کند به طور طبیعی روابط سالم در جامعه ایجاد می ‌شود و گسترش می ‌یابد و جامعه ‌ای معتدل و سالم فراهم می ‌آید و سعادت دنیا و آخرت مردم تضمین و تأمین می ‌گردد.

در عین حال هیچ ‌گاه شاهد انبوه پرونده‌‌ های قضایی و حقوقی و کیفری میلیونی در محاکم و مراکز قضایی نخواهیم بود.


منابع:
کیهان؛ مصطفی میرمحمدی
برگرفته از پندهاى کوتاه از نهج البلاغه، هئیت تحریریه بنیاد نهج‏ البلاغه
سایت شفقنا
  • admin uofe

دانشجویان ارتش در آغاز جنگ

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۰ ب.ظ

 جنگ هشت ساله‌ رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران از 31 شهریور1359 آغاز شد و هدف آن به شکست کشاندن انقلاب اسلامی بود که شخص جاه طلبی چون صدام مجری آن شد.  پس از هجوم ارتش عراق به داخل مرزهای ایران، دانشجویان دانشگاه امام علی(ع) که در اینجا از آن به نام دانشجویان دانشکده افسری یاد می‌کنیم.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
دانشجویان ارتش در آغاز جنگ

 اعزام دانشجویان در سوم مهرماه
دانشکده‌ افسری نخستین تیپ اعزامی در تاریخ سوم مهر1359به منطقه خوزستان بودند. تاکنون علاوه بر جمهوری اسلامی ایران، فقط در کشور ترکیه سابقه شرکت دانشجویان دانشکده ‌افسری در جنگ وجود داشته است؛ اما نقش دانشجویان دانشکده افسری جمهوری اسلامی ایران از جهت عملیاتی، منحصر به فرد است، زیرا نتیجه این حضور، در کند کردن و توقف و در مواردی شکست دشمن بسیار موثر و جاودانه بود، علاوه بر آن وقتی سرهنگ موسی نامجوی خبر حمله ارتش عراق را در آمفی تئاتر دانشکده به دانشجویان اطلاع داد و تصمیم رفتن به جبهه‌های جنگ را در اختیار خود دانشجویان گذاشت، آنان با فریاد ‌الله اکبر حضور داوطلبانه خود را برای دفاع از کشور اعلام کردند. اما معلوم نیست چرا تاکنون چنین حماسه‌ای‌ اینقدر مهجور مانده است. البته باید یادی کنیم از امیر سرتیپ پورشاسب که در زمان مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی خود، با دعوت از دانشجویان اعزامی به مناطق عملیاتی در یک همایش یک روزه، یاد دوران فراموش نشدنی روزهای اول جنگ و حماسه‌آفرینی‌های دانشجویان را زنده کرد.
دانشجویان دانشکده افسری با ورود به منطقه خوزستان در همان مدت کوتاه حضور خود، با عملیات گشتی شناسایی و اطلاع از مکان و استعداد نیروهای عراقی، آموزش و اعزام نیروهای مردمی به محورهای حساس دفاعی، گشتی‌های رزمی، تک‌‌های پراکنده و پدافند در نقاط حساس، اعزام به نقاط مختلف خوزستان مانند دزفول، سوسنگرد، حمیدیه، دب حردان، آبادان و... با حضوری موثر در محافظت از اهواز و دفاع حماسی در خرمشهر، آسایش و آرامش را از نیروهای عراقی سلب کردند و تحرک تازه‌ای در خطوط عملیاتی به وجود آوردند. نقش مهم دانشجویان، کار ساده‌ای نیست که بتوان آن را در قالب کلمات بیان کرد، زیرا عشق و ایمان، ایثار و جانبازی، قابل وصف در جمله‌ها و حتی در  تصاویر نیست.
در دفاع خرمشهر سهم دانشجویان بسیار مهم و موثر و در عین حال متواضعانه بود. اکنون پس از گذشت بیش از 30سال، با آن همه بی‌مهری‌ها و نادیده گرفته شدن‌ها، مهر خاموشی بر لب زده‌اند و از آن حماسه‌ها نه عکسی دارند و نه فیلمی، نه ترانه و آهنگی  و نه نوحه و سرودی.

عملیات نهم مهر
پس از ورود دانشجویان دانشکده افسری به خوزستان، نیروهای عراقی در مقابل خود یک نیروی منسجم، وسیع و قدرتمندی را تصور می‌کردند که البته ازجنبه کمی و امکانات دفاعی این گونه نبود. با وجود این با همین تجهیزات انفرادی و امکانات، نتیجه‌ عملکرد دانشجویان از بعد عملیاتی و بخصوص جنگ روانی، با اهمیت و ارزنده بود. در هرحال نیروهای عراقی نسبت به حضور این نیروهای چابک و کاردان و پر جنب و جوش، حساس و نگران بودند، به طوری که پس از ورود دانشجویان به خوزستان، مناطق تجمع آنان مورد گلوله باران قرار می‌گرفت. از جمله حاشیه جاده سوسنگرد- اهواز شاید تا آن روز یک گلوله هم شلیک نشده بود، اماپس از استقرار، به طور مستمر و دائم، گلوله‌های توپ شلیک می‌شد و این حاکی از این بود که نیروهای دشمن از حضوردانشجویان اطلاعات دقیقی دارند. پس از اسارت تعدادی از نیروهای عراقی این نکته آشکار شد که آنان تصور می‌کردند نیروهای پارتیزان و تکاوران باتجربه‌ای وارد منطقه شده‌اند. به همین علت پس از شکست دو لشکر عراقی در جنوب غربی اهواز، هردو لشکر، منطقه غرب اهواز و سوسنگرد را برای تجدید سازمان رها کردند. در واقع نخستین شکست عمده و قابل توجه ارتش عراق، مدیون حضور مقتدرانه دانشجویان دانشکده افسری بود.

در دفاع خرمشهر سهم دانشجویان بسیار مهم و موثر و در عین حال متواضعانه بود. اکنون پس از گذشت بیش از 30سال، با آن همه بی‌مهری‌ها و نادیده گرفته شدن‌ها، مهر خاموشی بر لب زده‌اند و از آن حماسه‌ها نه عکسی دارند و نه فیلمی، نه ترانه و آهنگی  و نه نوحه و سرودی

عملیات پدافندی نهم مهر ارتش عراق را در محاصره و اشغال اهواز ناکام کرد. نکته قابل توجه در شرح عملیات نهم مهر آن است که 28 نفری که تحت مسئولیت استوار «غیوراصلی» قرار داشتند، دراختیار ستوان یکم روادگر قرارگرفتند، در حالی که تاکنون به این رویداد در جایی اشاره‌ای نشده یا به گونه دیگری مطرح شده است. سرهنگ بازنشسته علی اکبر روادگر در این مورد و چگونگی عملیات روز نهم می‌گوید: نیمه‌های شب نهم مهر چند ساعت پس از مراجعت از سوسنگرد در محل استراحت بودم که فرمانده دانشکده افسری ساعت حدود یک بامداد به‌سراغم آمد و صدایم زد و گفت باید برای نبرد مهمی آماده شوی. آنگاه مرا با خود به نقطه دیگری از شهر برد. ابتدا به یک قرارگاه و سپس به‌سمت زیرزمینی در همان قرارگاه رفتیم و آن گاه به اتاقی که مهندس غرضی استاندار خوزستان هم حضور داشت، وارد شدیم. سرهنگ نامجو مرا به مهندس غرضی معرفی کرد و گفت: جناب روادگر همان افسری است که آن اطلاعات و شناسایی‌های مهم را از منطقه سوسنگرد با خود آورده است. مهندس غرضی که گویا منتظر آمدن من بود، بلافاصله از جایش برخاست و با گروهی که همراه داشت، ابتدا به ‌اتفاق، به ‌سمت پادگان حمید حرکت کردیم. در پادگان حمیدهم هماهنگی شده بود که ما بزودی به آن مکان خواهیم رسید. سرهنگ عمید فرمانده پادگان انتظار ما را می‌کشید. سرگرد خسرو شریفی‌راد از کمیته رنجر در آن پادگان حضور داشت. من و مهندس غرضی هم به جمع آن دو نفر پیوستیم.
در آن لحظه لشکر نیروهای عراقی از سوسنگرد حرکت کرده بود و از جاده سوسنگرد- اهواز به سمت حمیدیه می‌آمد تا مسیرش را به سمت اهواز ومحاصره آن شهر ادامه بدهد. ما در اتاق سرهنگ عمید هماهنگی کردیم که باید با استفاده از دانشجویان دانشکده افسری در حمیدیه یک خط پدافندی افقی تشکیل داده و در برابر این لشکر ایستادگی کنیم و از ورود آنها به اهواز ممانعت به‌عمل آوریم.
 مأموریت من در برابر نیروهای عراقی، مأموریت کمین بود. از نیروهای مردمی شهر حمیدیه 28 نفر به من معرفی شدند. این 28 نفر دارای تجهیزاتی بودند که چون کامل نبود، از پادگان حمیدیه هم تجهیزاتی دریافت داشتند. پس از هماهنگی‌های لازم به محل تجمع دانشجویان آمدم، به اتفاق آنان به سمت حمیدیه حرکت و کمین خطی در منطقه پیش‌بینی کردیم. ستوان محمد خالصی از رزمندگان لشکر 92 و فرمانده یک گروهان تانک مأمور شد که کار تدارکاتی و پشتیبانی ما را انجام بدهد.

دانشجویان ارتش در آغاز جنگ

خط پدافندی ما در برابر لشکر عراق درمجاورت باغ پیشاهنگی حمیدیه در نزدیکی جاده قرار داشت. نیروهای مدافع را تقسیم کردم. البته همزمان با آماده شدن برای دفع پیشروی دشمن، آب‌های سطحی و جاری و جوی‌هایی که برای کشاورزی استفاده می‌شد، به سمت زمین‌های اطراف تغییر مسیر داده شده بود تا زمین‌های گل‌آلود نیز مانع حرکت تانک‌های دشمن بشود.  در ساعت 8 صبح روز نهم مهرماه همین که تانک‌های عراقی به ‌نزدیکی ما رسیدند، دستور تیراندازی‌ دادم و تیراندازان آرپی‌جی7 اقدام به تیراندازی کردند. در اثر تیراندازی گلوله‌های آر ‌پی جی هفت چند تانک آتش گرفت و منهدم شد، در محور دیگری چند تانک درزمین‌های گل‌آلود گرفتار شد، آتش توپخانه نیز بشدت در حال تیراندازی بود. در چنین شرایطی عملیات انتحاری و متهورانه دانشجویان به ‌ثمر نشست و لشکر توانمند زرهی ارتش عراق را از ادامه حرکت و پیشروی کاملاً ناتوان ساخت.
براساس آنچه بیان شد، نقش دانشکده افسری در نخستین روزهای جنگ تحمیلی نقش استراتژیک و اثر‌گذار بوده است، به نحوی که حضور گسترده دانشجویان به عنوان نخستین نیروهای واکنشی در مقابل تهاجم گسترده ارتش عراق به مرزهای جنوب کشور و در منطقه عمومی خوزستان و بویژه خرمشهر، دزفول و اهواز تا حد بسیار زیادی مانع از پیشروی سریع‌تر و توسعه وضعیت در منطقه‌ شده است.
شکست یگان‌هایی از دو لشکر 9 زرهی و 5 مکانیزه ارتش عراق در بعد از ظهر هشتم و صبح نهم مهر ماه از جمله مهمترین رویدادهای اول جنگ به شمار می‌آید که به دست مدافعان شجاع ایرانی انجام گرفت و دانشجویان دانشکده افسری در هر دو عملیات نقش اصلی و محوری به عهده داشتند. برقراری تأمین و امنیت شهر و منطقه عملیاتی اهواز یکی دیگر از مأموریت‌های رزمی دانشجویان بود که بخوبی و به شایستگی از عهده آن برآمدند و سرانجام حضور سه گردان دانشجویان در سه نوبت زمانی متفاوت در کمتر از دو هفته و قرار گرفتن در صف مدافعان دلیر خرمشهر(که شرح آن به مقوله جداگانه‌ای نیاز است) یکی دیگر از اوراق زرین رویدادهای دفاع مقدس در روزهای اول جنگ تحمیلی است که نام دانشجویان دانشکده افسری را برای همیشه در تاریخ نبردهای نظامی به‌عنوان شجاع‌ترین و فداکارترین رزمندگان ثبت خواهد کرد و زنده نگه خواهد داشت.

  • admin uofe

قله جنگ

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۰ ب.ظ

علیرضا دلبریان از جانبازان و غواصان گردان یاسین است. وی سال‌هاست روایت گر دلاوری‌های رزمندگان در 8 سال دفاع‌مقدس در مناطق عملیاتی است.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
علیرضا دلبریان

علیرضا دلبریان از جانبازان و راویان دفاع‌مقدس گفت: در طی سال‌هایی که به مناطق جنگی برای روایتگری می‌روم برای اقشار مختلف جنگ را روایت کردم که در بین این اقشار بعضاً از اقلیت‌های مذهبی مانند مسیحی‌ها و یهودی‌ها هم بوده‌اند.
روایت گر راهیان‌نور با اشاره به تأثیرپذیری تعداد زیادی از زائران گفت: بسیاری بعد از شنیدن خاطرات شهدا تحت تأثیر قرار گرفتند. یک نفر پیامک زده بود 2 رکعت نماز پیش یاران شهیدتان مشکل چندساله من را حل کرد. فرد دیگری زنگ‌زده بود می‌گفت معتاد بودم و با شنیدن دلاوری‌های رزمندگان با آن‌ها عهد کردم اعتیادم را ترک کنم و آن‌ها کمک کردند.
البته این را هم بگویم شهدا مشکل‌گشا هستند اما به نظرم اول باید آن‌ها را در ابتدا الگوی زندگی خود قرار دهیم نه وسیله حل مشکلات.
وی با اشاره به خاطره‌ای از روایت گری‌اش برای چند خاخام ضد صهیونیست گفت: وقتی خاخام‌های یهودی را به اروند بردیم به آن‌ها گفتم پیامبر شما حضرت موسی (ع) است و خداوند رود نیل را در برابر یاران این پیامبر شکافت و خشک کرد تا از آن عبور کنند؛ اما غواصان ما، آن یاران آخر زمانی عشق با تجهیزات جنگی که با خود داشتند با پیروی از امام عشق به آتش دشمن زدند و از اروند خروشان گذشتند.

قله جنگ ما غواصی است. غواصان مظلوم‌ترین شهدای ما بودند، چون در سخت‌ترین مناطق در سرما، در آب‌های خروشان با تجهیزات جنگی، بدون جان‌پناه در تیررس دشمن می‌جنگیدند

وی افزود: بعد از گفتن این مطلب عکس‌های غواصان شهید را به خاخام‌های یهودی که متحیرانه رود را نظاره می‌کردند نشان دادم. اشک در چشم‌هایشان حلقه‌زده بود و حرفی برای گفتن نداشتند.

وی با اشاره به خاطره دیگری از یک مسیحی اسپانیایی ادامه داد: در بین خارجی‌هایی که به اروند آمده بودند یک مسیحی اسپانیایی که معتقد بود این جنگ شما ویژگی خاصی ندارد در جنگ‌های دیگر هم افراد زیادی ناجوانمردانه کشته شدند. من در پاسخ به او گفتم شما بعد از پیروزی در جنگ بر سر جنازه‌ها و مجروحین جنگی دشمنتان چه می‌کنید؟ آن مرد مسیحی گفت: رجز می‌خوانیم ممکن است فرماندهان ما با کلت برخی از سربازان را هم بزنند.
وی تصریح کرد: در جواب به آن مسیحی گفتم وقتی در کربلای 5 ما به پیروزی رسیدیم. حسین خرازی یکی از فرماندهان لشگرهای ما با اسیران دشمن باکرامت برخورد کرد و با سربازانش سجده شکر به‌جا آوردند و درحالی‌که بر سر جنازه‌های عراقی‌ها گریه می‌کرد، می‌گفت ما نمی‌خواهیم این‌ها را بکشیم، این‌ها فریب‌خورده‌اند. از این صحبت‌های من و آن مسیحی عباس لاجوردی مستندی هم ساخته است.

جنگ

غواصی قله جنگ ماست
وی افزود: من هنوز صحبت‌های زیادی درباره جان‌فشانی شهدای غواص دارم که هر چه بگویم تمام‌شدنی نیست. قله جنگ ما غواصی است. غواصان مظلوم‌ترین شهدای ما بودند، چون در سخت‌ترین مناطق در سرما، در آب‌های خروشان با تجهیزات جنگی، بدون جان‌پناه در تیررس دشمن می‌جنگیدند. اصلاً بدون اغراق می‌توان گفت کل جنگ ما یک‌طرف، سختی‌های غواصی در یک‌طرف دیگراست.
این جانباز دفاع‌مقدس دلیل علاقه خود به غواصان را این‌طور بیان کرد: وقتی شما کاسب باشی و بخواهی یک نمونه از بهترین آثارت را بیاوری قطعاً بهترین و گران‌بهاترینش را می‌آوری، ازنظر من هم بهترین نمونه و شاخص‌ترین رزمندگان ما غواصان بودند. چون غواصی اوج مظلومیت جنگ است به دلیل اینکه از قدیم گفته‌اند: «هر که در این درگه مقرب‌تر جام بلا بیشترش می‌دهند.»
این رزمنده 8 سال دفاع‌مقدس در پایان صحبت‌های خود گفت: اخلاص شهدای غواص یک آتشی در جان مردم انداخت. آن‌ها با مظلومیتشان دل‌ها را آتش زدند. یک غواصی که در نیزارها مجروح می‌شود اسیر می‌شود بعد توسط بعثی‌ها دست‌بسته دفن می‌شود این خیلی دردآور است.

شهدا مایه عزتم هستند
دلبریان با اشاره به لطفی که شهدا در این سال‌ها به او داشته‌اند گفت: شهدا حامی من بودند و هر کاری از دستشان برآمده برایم انجام داده‌اند، تمام عزتم را از شهدا دارم اگر دست از حمایتم بردارند ذلیل می‌شوم.

  • admin uofe